زندگی جذاب من 2

انچه خواندید: دیپر و میبل به ابشار جاذبه رفتند و دوستانشان دو کلبه چوبی به انها دادند. دیپر دکوری های چوبی ای که ساخته بود به عنوان کادو و تشکر به انها داد.

پسیفیکا برای بار دوم اومد جلو و این بار دیپر و میبل رو باهم بغل کرد. بقیه هم اومدن وسط.

روز بعد.... دیپر ویو: دیشب تا صبح بیدار موندیم برای جشن گرفتن. خیلی خوابم میاد*و خمیازه ای کشید. میبل گفت: دیپر باید پاشیم بریم مدرسـ......؛ دیپر قبل از اینکه میبل حرفشو تموم کنه گفت: میبل ما دیگه مدرسه نمیریم واسه همیشه تموم شد. میبل هورا کشید!

هوای ابشار جاذبه واقعا سرد شده بود. دیپر هودیش رو پوشید و از معما کده رفت بیرون. یه خورده که از کلبه دور شد پای درختی نشست که کتاب بخونه ولی قبل از اینکه بتونه صفحه اول کتاب تموم کنه خوابش برد.

3 ساعت که گذشت همه از خواب بلند شدن و تا به خودشون اومدن دیدن دیپر نیست! میبل 3 ساعت پیش خوابش برده بود و همراه احالی خونه پا شد. سوس گفت: بچه ها دیپر کجاست؟ میبل نگران شد. ولی گفت: من میرم دنبالش. کسی با من میاد؟ پسیفیکا گفت: من میام! و میبل و پسیفیکا از کلبه بیرون رفتن.

وسطای راه میبل از پسیفیکا پرسید: میگم پسیفیکا؛ تو به دیپر علاقه داری؟ پسیفیکا قرمز شد. میبل ادامه داد: الان فایده ای نداره دروغ بگی. پسیفیکا با خجالت گفت: خوب اره... میبل: چقدر؟ پسیفیکا: زیاد، خیلی زیاد. میبل داشت سعی می کرد که نه داداش رو لو بده؛ نه بال دربیاره. دیپر قبلا به میبل گفته بود که پسیفیکا رو دوسـT داره.

صدای مسیج موبایل میبل اومد. مسیج از طرف مادرش بود. نوشته بود: سلام قشنگم، خواستم بگم که بعد کلی هم فکری با پدرت🌚تو دیپر اگه بخواین می تونید تو ابشار جاذبه بمونید؛ برای همیشه!) میبل خیلی ذوق کرد. پسیفیکا پرسید: چی شده؟ میبل نتونست جلوی خودش رو بگیره و فریاد زد: منو دیپر می تونیم تا هر وقت دلمون بخواد تو ابشار جاذبه بمونیم!