انقدر خسته بودم که متوجه ی چیزی نمیشدم وقتی بیدار شدم فهمیدم مامان بابام اومدن خونه ولی چون خوابم عمیق بود متوجه ی اومدنشون نشده بودم
از اتاقم رفتم بیرون و با حالته خواب آلودی که داشتم بهشون سلام کردم
مامانم تو آشپز خونه درحاله آشپزی بود و بابامم مثله همیشه نشسته بود جلو تلوزیون و اخبار گوش میداد
صدایه شکمم منو به خودم اورد به مامانم گفتم غذا کی آماده میشه؟
مامانم گفت یک ۱۰ دقیقه ی دیگه
تا اون موقع بیا بشین رو صندلی همه چیز آمادست
از شدته گرسنگی سریع نشستم رو صندلی و منتظر موندم
بویه غذا گرسنه ترم میکرد جوری که دیگه نمیتونستم تحمل کنم
وقتی مامانم بشقابه غذارو جلوم گذاشت سریع شروع کردم به خوردنه غذا
انقدر سریع درحاله خوردنه غذا بودم که متوجه نشدم کی غذام تموم شد
با حالته مظلومانه به مامانم نگاه کردم و گفتم: ولی من هنوز گشنمه مامان......
مامانم با چشمایه درشت شده از شدته تعجب بهم نگا کرد و گفت همین الان یک بشقابه پر غذا خوردی تو بازم میگی گشنه یی اخه؟
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
عالیییی 💫🌹
💖💖💖
عالییییییییی مثلللللللل همیشهههههه♥️♥️♥️♥️
مرسیییی:))))
درود👋
من داخل بله آن🌹لاین شا🌹پ بافتنی زدم.🥰🌹
میشه حم🌹ایت کنین؟
@ordak🌹sh🥰op9
آید🌹ی👆