《...لبخند بزن،نگذار بفهمند پشت چهره ی شادت چه غمی خوابیده است...xxfj》
{زمانی نامعلوم،آنسوی افکار ناخودآگاه}enfp چشمانش را بسته بود و اشک میریخت.آب تا شانه اش رسیده بود و ارتفاع زندان الماسی فقط دومتر بود!..این یعنی تا دقایقی دیگر او غرق میشد.کمک میخواست،نه از دیگران،از درونش.با خودش گفت:باید مونیکا رو ببینم..امیدوارم بتونه بهم کمک کنه!..لحظه ای آرام گرفت و تمرکز کرد.در جنگلی که بار قبلی اورا ملاقات کرده بود.چند ثانیه گذشت و جریان آب درون زندان به نسیم خنکی در جنگل تبدیل شد و enfp چشمانش را باز کرد... enfp:اهای؟..مونیکا؟..ناخودآگاهم؟؟..اهای؟؟..کجایی؟!!....هرچه صدا زد،جوابی نیافت.میدانست وقت ندارد پس با نهایت سرعت به جلو دوید و هرچه بیشتر میرفت سرمای هوا بیشتر میشد...تاجایی که هوا مه آلود و بارانی شده بود.enfp به یک ساحل رسیده بود؛ساحلی مواج و طوفانی.پلی از سنگ های سنگین و تیره به دل اقیانوس میرفت و انتهایش در افق گم میشد...enfp نفس زنان گفت:هاه،لعنتی تو کجایی!؟..خب این پل ینی اره من اصلنم یه تله نیستم بیا جلو!..چرا مجبورم میکنی!؟..منکه میدونم اینجایی!..ناگهان باد شدیدی از طرف جنگل به ساحل وزید و enfp ناخودآگاه چند قدمی به سمت پل برداشت enfp:خیلی خب!...و به روی پل، سمت افقی دور دوید...بعد از چند دقیقه در دل اقیانوس به قلعه ای از جنس شیشه ی توخالی که درونش آب جریان داشت رسید.کمی مکث کرد و بعد از کلی کلنجار با خودش وارد قلعه شد...جریان آب درون شیشه ها به رنگ بنفش و آبی درخشید جوری که میگفت"دنبالم کن" و enfpرا به تالاری بزرگ رساند که در انتهای آن ناخودآگاهش بهشکل انسانی اش در آمده بود و اورا نگاه میکرد....enfp با خشم گفت:پس اینجایی!این همه کار لازم بود!؟ما داریم میمیریم!کمک میخوام!!...اگه تا الان نمرده باشیم البته!! مونیکا خندید وگفت:اگر یک روز اینجا باشی،معادل یک ثانیه در واقعیتته!..نگران نباش هیچی نمیشه!..enfp:اینجا کجاست؟! مونیکا:تالار افکار منبع قدرت تو!...میتونی هر سری بیای اینجا و آینده خودشو بهت نشون بده!..enfp تمرکز کرد و تمام دیوار ها مانند صفحه ی نمایشی بزرگ مکانی را نشان دادند،enfp خودش را دید که در زندان الماسی در حال غرق شدن است.دید که آب تا بالای سرش پر شده و لحظه ای بعد intjگفت:فهمیدم! و به سوی صفحه ی لمسی زندان رفت و رمز را زد"...c.o.7.9"..تاenfp کل رمز را متوجه شود صدایی اورا از خلسه اش بیرون کشید....entp:هی enfp..انقد گریه نکن داری یه کاری میکنی عذاب وجدان داشته باشم!!
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
27 لایک
من اعتراض دارم
به جشن نیاز دارم
پارت ۳۰ شخصی شد🤡🤧...ارومم بابا...فشار چیه...
من پارت بعدی میخوام 😭😭😭😭
در صف انتظار میباشد...😔
خب
در انتظار پارت بعدی
سلام بر نویسنده
آقا بعدیو کی میزاری؟
بزار کاملش کنم...اگه گیر یه ناظر خوب بیوفته احتمالا تا همین امشب🤧
جان من؟
وای انشالله به ناظر خوب و مهربونم منتشر میکنه
من هرچی تست میسازم که رد میکننن
پارت بعد کجاسسسسسسسسستتتتتتتت!!!!!؟؟؟
در دست تعمیر🤧
چرااااا!!!!!؟؟؟؟
دارم کاملش میکنم..🤧
بدو دیگه
چشم
راستی تو چرا انقدر دماغت رو میگیری؟
رو شکلکش قفلی زدم🤡
تو یا دلقکی یا داری دماغت رو میگیری
درسته...بیشتر دلقکم🤡😂
حس بدی دارممممم
این دوهفته پیش منتشر شد و من دیر رسیدممممم
خدایا چراااااا
چقد این پارت خفن بوددددددد
مرسیی:')
چرا من اینو مدیدمممممم؟؟؟؟؟
دوهفته گذشت و من ندیدم؟؟؟؟؟
شخصی شده بود یا ا ون ته تها بود؟؟؟؟
اون ته تها بود😔
چرا پارت بعد نمیااادد
یکم دیگه😔🪄