سلام سلام بازم تشریف فرما شدم:> مرسی به خاطر حمایتا:)) بریم پارت ۱۱☆☆
از پشت نرده ها در میام ، الان دیگه کامل در معرض دیدم.
چندتا پلّه دیگرو طی میکنم تا بالاخره میرسم به هال.
جای میرای روی مبل سبز رنگش خالی بود ، بیاد بشینه با چایی به یه نفر که نمی دونم کیه پیام بده.....
نفس عمیقی میکشم. هوف.
یادم میفته گوشیم طبقه بالاست.
لعنتی حوصله ندارم دنبالش برم ، پس نرفتم بالا.
دستم و میزاره زیر چونم و فکر میکنم....هومممم...بشکنی میزنم و بلند میگم :
_ خودشه!
برای اینکه حوصلم سر نره تصمیم گرفتم تا از یکی از خدمتکار ها کمک بگیرم که کل خونرو بهم نشون بده.
سمت راست هال ، یک در به اندازه دروازه خونه بود.
میرم جلوش و با هردوتا دستم دستگیره هاش و میگیرم و به دوطرف بازشون میکنم.
وقتی باز میشن ، بوی غذا و باد بزرگی به داخل هال هجوم میاره.
بوی عجیبی بود.
مثل ترکیب بوی زنجبیل و چوپ و کمی پنیر.
صدای جوشیدن و سرخ شدن غذا ها میومد ولی آشپزخانه هم به طرز عجیبی ساکت بود.
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
عالییییییییی
💜🥺
💜عالی
🥺🫂💜
اولین لایک و کامنت ۱۰ امنیاز 😂😂 پل بده پل زورر
سلام سلام
اکه بلد بودم میدادم🫠💜