داستان درمورد پسر نوجوانی در سال ۱۸۴۵ است برای درک بهتر داستان پیشنهاد میشود قسمت های قبل را بخوانید
اینکه من مشتاقم چیز عجیبی نیست بالاخره جانم در خطر بود شاید شما هم این فکر بر سرتان می آید وقتی به سرعت به سمت کلانتر میرفتم اما موضوع اصلی من در خطر بودن جانم نیست من از مرگ نمیترسم اما چرا من رو می خواستن به قتل برسانند یعنی باید به حرف پدر گوش میکردم و می پذیرفتم که چون جانشین آینده ی این خاندان من هستم قصر کشتن من را دارند اما چرا وقتی برادر بزرگ من را ۳ سال پیش به قتل رساندن سراغ من نیامدند مرگ برادرم هم در هاله ای از ابهام بود چون اگر از پدر بپرسی میگوید که در جنگ او را کشته اند اما
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
27 لایک
سلام 🧶
دنبال یه کلوپ خاصی؟ 🎊
پس کـلـوپ الـمـاس منتظر توهست🎡
این کلوپ کلی فعالیت داره🍕
و هرهفته جشن داره🍟
با کلی حقوق و جایزه💯
اگه میخوای عضو شی برو توی پروفایل 🍯honey🍯 (خودم) و یکی از شرایط رو انجام بده و شغلت رو انتخاب کن🎼
زود باش تا ظرفیت پر نشده🍜
ادمین فرشته پین؟ 🧚🏻♀️
عالی
❤
*این کامنت صرفا جهت حمایت از شماست و هیچ کاربرد دیگری ندارد*
😂❤
وایبش 🛐🛐
ممنون ❤
داستانت عالیه (:
مطمئنم میتونی یکی از
بهترین نویسنده ها بشی !🌷
همینجوری به کارت ادامه بده و
از خودت بهترین نویسنده رو بساز .🔮
با آرزوی موفقیت:لونا 🌷
ممنونم❤
خواهش می کنم