تجربه های ۱۴۰۲

اینکه یروز بهترین دوستام نابودم کردن با اون کارشون من تا چند وقت آدم نبودم:)

ولی خب با وجود اون موضوع سعی کردم قوی بمونم و بهش اهمیت ندم:)

یکی دیگه از ضربه هایی که از دوستام خوردم این بود که پشت من جلوی شخصی که دوسش داشتم چرت و پرت میگفتن☆

ولی با این وجود قوی موندم و این سری نزاشتم بهم ضربه بزنن و محکم خودمو نگه داشتم

یا شخصی که بدون اون نمیتونستم نفس بکشم به مرور زمان باهام سرد شد

من هم باخودم گفتم وقتی هیچ آدمی برام نمیمونه منم باهاش سرد شدم

ولی وقتی امروز باهاش رو به رو شدم انگار یهو پشتم خالی شد💔 با ی لبخند فیک جلو رفتم ولی خب چقدر ماجرا ها رو بریزیم تو خودمون ؟

اگر نمیتونید ماجرایی رو به کسی بگید روی کاغذ بنویسید و اون رو تیکه تیکه کنید♧ کار اشتباه من ریختن ماجرا ها تو خودم بود:) کار اشتباه من لبخند های فیکم بود:) خلاصه برای خودت زندگی کن:) اگر دلتو شکوندن بدتر سر خودشون بیار! اگه باهات سرد شدت باهاشون سرد شو! امیدوارم هیچوقت این اتفاقات برات نیوفته ♡