
امیدوارم از این پارت هم خوشتون بیاد و حمایتش کنید. 🪄🐥
چند روز از آن روزی که در زیرزمین با تئودور ملاقات کرده بود میگذشت. سرش نسبتا شلوغ بود و راستش تئودور را هم در ان چند روز ندیده بود. میخواست اتفاقات آن روز را در زیرزمین فراموش کند اما هر وقت که لبخند های کج تئودور را به یاد میاورد لبخند کمرنگی روی ل.ب هایش شکل میگرفت. به خود قول داده بود که هرگز دلبسته ان پسر نشود زیرا فکر میکرد که او مضر است. فکر احمقانه ای هم نبود،بود؟
دستمال پارچه ای رنگ و رو رفته ای در دست داشت و با آن در حال پاک کردن شیشه ی اتاقی بود که در آن میخوابیدند. با آن که شکسته بود برای سوفیا اهمیتی نداشت زیرا فکرش بشدت مشغول بود و سعی داشت با مشغول کردن خود افکارش را از یاد ببرد و میتوانم بگویم موفق شد. تقریبا یک ساعت بعد تمام کارها را انجام داده بود.از ساختمان یتیم خانه بیرون رفت و روی علف های باغ نشست.کمی به علف های هرز نگاه کرد و فهمید یادش رفته بود که به گیلبرت یاداوردی کند که علف های هرز را بکند؛ پس لبه های دامن کرمی رنگش را گرفت و از جایش پا شد. دوید تا هر چه سریع تر به ساختمان یتیم خانه برسد.
همانطور که میدوید متوجه شد که خورشید در حال عوض کردن جای خود با ماه است و لبخند کمرنگی زد. باد لای موهایش میوزید و موهایش را به رقص وادار میکرد. برگ های خشک دختران پاییزی زیر پاهایش خورد میشدند و صدا میکردند. تازه متوجه شد که کمی سردش است و دامنش را سفت تر چسبید.
نفس نفس میزد. تازه به ساختمان یتیم خانه رسیده بود و در حالی که دستانش را روی زانو هایش گذاشته بود قدم برمیداشت. چند دقیقه گذشت و بلخره به اتاقشان رسید. در چوبی را باز کرد و تا وارد اتاق شد خودش را روی تختش انداخت.نفس عمیقی کشید و به گیلبرت نگاه کرد. گیلبرت در حال بازی کردن با دختر کوچکی به اسم سالی بود که چندین سال از خودش کوچک تر بود. سوفیا رفت بالا سر گیلبرت و با دست زد توی سر گیلبرت و گفت:« علف های هرز رو یادت رفته بود.» گیلبرت کنی ازرده شده بود اما خندید و گفت:« باشه باشه خانوم جدی! الان میرم؛»

امیدوارم خوشتون اومده باشه! لطفا هر نظر و یا انتقادی دارید بهم بگید تا بیشتر روی این بوک کار کنم. بدرود! 🪄🌹
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خودت نوشتی؟
عالی بود
تولدت مبارک🎊🎉🎊
اره خودم نوشتم.. تولدم.....
داستانت حس و حال خوبی میده.
حتما ادامهش بده✨
دیگه به اون اکانتم دسترسی ندارم.
ولی یه اکانت دیگه داری
در انتظار پارت ۴...🙂
تستت لایک شد کیوت🫂♥
مایل به حمایت از پست آخرم؟؟
ممنون، حتما..
تئودور چیشددد🤣
میتونم خیلی خوب تصورش کنم🥲
اره.. طبق تصورات منم کراشه✓