شب بود. صدای جیرجیرک ها و قور قور قورباغه ها با سکوت شب در هم آمیخته بود. هیزل همراه با خواهر کوچکش کارا روی پشت بام عمارتشان در وسط لندن، دراز کشیده و به بیگ بن خیره شده بودند.ناگهان کارا گفت:
-هیزل...
+چیزی شده؟
-تو چیزی از لونا یادت میاد؟
هیزل تعجب کرد.برای چه او درباره لونا میپرسید؟ لونا خواهر بزرگتر انها بود که وقتی کارا 1 ساله بود از دنیا رفت.قطره اشکی از چشم هیزل سرازیر شد.او خواهر بزرگتر اش را خیلی دوست داشت.اختلاف سنی انها تقریبا 4 سال بود. برای همین درست ترین جواب به این سوال این بود
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
بک میدم
❤برای تست هام خیلی زحمت میکشم ❤
🤍کلی هم ایده جالب دارم 🤍
اما نیاز به حمایت دارم
پین؟
پارت بعدیش کدوم
هنوز ننوشتمش
خیلی خوب بود پارت بعد هم دار؟ ♡♡♡
اره
زیبا✨
💜💜💚