داستانی براساس واقعیت
یکی بود یکی نبود!
آخرین روزهای ماه دوم زمستان بود، و هنوز هم اِما هیچ کاری برای بهبود روابط اجتماعیش نکرده بود،علیرغم تصمیمی که داشت! میان تصمیم های او و عملی کردن تصمیم هایش فاصله ای تا بینهایت وجود داشت!
امروز مدرسه برای او مثل تمام روزهای دیگر آغاز شد ولی مانند روزهای دیگر به پایان نرسید.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
51 لایک
تو اسلاید آخر یک کلمه رو اضافه نوشتم و عذر میخوام🌝💕
چرا پارت بعدی رو نمی زارییییییییی
حتمااا میزارم ببخشید بابت تاخیر
واقعا این چندوقتی که نزاشتم حالم خوب نبود
الان حالت خوبه ؟
آره خوبم
ممنون که پرسیدی:)
عالیییییییییییییییی!
در انتظار پارت بعد...:)))
ممنونممم
به زودی گذاشته میشه:)
مرسی💗
عالی بو(:
ممنونم:))
خیلی خوب بودددد
ادامه بده ♡
خیلی قشنگ بوود
پارت بعدیم زودی بزارررر
ممنونمم🌸
حتمااا میزارم
مرسییی
خیلی قشنگ بود❤
ممنونم لطف داری🌸
واقعاااا دلم میخواد بدونم چی میشه:) تنها حدسی ک میزنم اینه ک دوستاش فیکن:)
خوشحالم که واسه داستانم مشتاقیی🌝💕
🥲🤍
کی پارت بعدی رو میزاری
چنان در داستان فرو رفتم که دارن براش سناریوی قتل میسازم✊🏻😂
اگه مدرسه بزاره مینویسمم
چون کلا وقتمو گرفته🙁
😂😭خوشحالم که خوشت اومده
برای کی؟😂
بعدش دختره خجالت میکشه بره به خونوادش بگه
به این میگه
اینام به جون طرف میوفتن😀
لطافت روحیم🗿
😂😂😭
قشنگ بود .
ممنونمم لطف داری💕