فیک / داستان نقاب عشق..:)
که...هیچی نشد ... و کشوندم کنار و گفت : چی کار میکنی یوجی داشتی از ساختمان می افتادی !! خودمو جمع کردم و گفتم : هیچی هیچی..ف..فقط یکم ترسیدم.. ارمین گفت " از من ترسیدی یوجی ؟! من بهت اسیب نمیزنم قول میدم ... " دستمو به سرم گرفتم و سرمو انداختم پایین و گفتم
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
16 لایک
عرر داستانت عالیه معتادش شدم
مرسیییییییی :"))
زودتر بزار ممنون 😀
چشم :)) من پستشو گذاشتم ناظر هنو چکش نکرده ک منتشر بشه :"))
اوهوم ممنون 😀
خواهش هانی...:)
پارت بعدی منتشر شد :)
چرا همش تو کههه تموم میشههه
یه هفته ی دیگ باید منتظر بمونمم
باید هیجانیش کنم دیگههه ام بعدشم پارت بعد امروز اپلود میشه :)
میدونممم ولییییی...😢
حیح :)
تا ساعت 5 حمایت کنین تا منم بتونم با خوشحالی پارت بعدو بزارم دیگع :")
عاااااالیییییییییییی بوووووووود
جریمه این که دیر دادی اینه که پارت بعد رو هم امروز بدی ×_× زود تند سریععع
بل بل مرسی ک جریمه هم تعین میکنید ...💔😂
چشم ساعت 5 پارت بعدی اپلود میشه :)
و این ک مرسیییییی نظر لطفتونه خیلی خوشحالم ک شمارو دارم..:))
بله بلهههه...
کم هم بخوای پارت بدی بازم جریمه میزارم حیححح
(پلیس فتای تستچی وارد میشود..)
اونقد قلمت قشنگه که آدم دهنش باز میمووونه
یکی از معدود داستاناییه که دنبال میکنم😀😍
بل بل شما اصن عمر بفرما...:)
و اینکه مرسییی فکر نمیکردم ی نفر انقد دوسش داشته باشه...:) تو اولین نفری هستی ک انقد ازم حمایت میکنه مرسی ب داشتن فالورای درواقع دوستای خوبی مث تو افتخار میکنم مرسی هانی..:>>>
خواهش میکنم وظیفس وقتی یه داستان به این قشنگی هست آدم باید حمایت کنه :))))
ای بابا خجالتم میدی هانی..3>>>>> تو ک داستانات از من بهتره ک :))) عاممم مایل ب فرند ی ایده دارم مایل ب همکاری هستی ؟
حتممممممما بیا وی وی کیوتم