
رمان بلکاسنو فصل¹قسمت² 📌تا فصل⁴ نوشته شده📌 پیج Tabee با تمام قوانین سایت تستچی آشنایی دارد؛🌾💝
خانم امیلی اورا دید و گفت « مرینت عزیزم ، ما فکر کردیم شاید نیاز شه برا همین چندتا لوازم هم توی اتاقت گذاشتیم » مرینت سرش را با اشتیاق تکان داد «ممنون » خانم امیلی به گوشه ای از سالن رفت که کنار در آشپزخانه و پله ها بود ، او به صفحه ی سفید و در مانندی اشاره کرد « بیا اینجا مرینت » مرینت با اشتیاق سمت خانم امیلی رفت ، روی پله ی سوم پرید تا دید بهتری داشته باشد « مرینت عزیزم این یه دستگاه خاصه که وعده های غذایی تون رو میده » در همان لحظه دستگاه با صدای بنگی شروع به زنگ خوردن کرد و جمله ای را تکرار کرد "مرینت اوبرت _مرینت اوبرت _ مرینت اوبرت " خانم امیلی ادامه داد « میبینی ؟چند دستگاه توی جاهای مختلف خونه از جمله کنار اتاق تو هست ، وقتی دستگاه اسمت رو صدا کرد باید روی این دکمه بزنی و چند لحظه صبر کنی »
خانم امیلی روی دکمه ی سبزی زد و بعد دستگاه شروع به پخش کردن صدای خاصی از خود شد ، صدایی مانند چرخیدن چند زنجیر و اهرم بعد از چند لحظه درِ دستگاه به سمت پایین باز شد و همراه با مه های سرد آبمیوه ای پدیدار شد مرینت جلو آمد و آبمیوه ی پرتقال را برداشت « فهمیدم !! این خیلی باحاله ، ممنونن» مرینت آبمیوه ی کوچکش را سر کشید ایزابل جلو آمد و بوسه ای بر گونه های مرینت زد « مراقب باش » ایزابل ، خانم امیلی و آقای گابریل از در خانه خارج شدند ، مرینت چند دقیقه بعد توانست صدای بسته شدن در آهنی و سنگین را حس کند او آرام از پله های مرمری بالا رفت و به ستون کنار پله ها خیره شد دستمال آبی و تور دوزی شده ای که مرینت آنجا گذاشته بود دیگر سرجایش نبود « سلامم!! کسی اینجاست ؟؟ من مرینت هستم »اما جوابی نیافت او آرام سمت اتاقش رفت
ساعت ۲:۵۶ دقیقه بود که صدای زنگ خانه بلند شد خانمی پیشش اومد و گفت « سلام مرینت ، احتمالا تو مرینت هستی ، همونطور که بهم گفته بودن تو خیلی زیبایی » گونه های مرینت سرخ شد ، او برای اولین بار بود از شخصی جز مادرش این را میشنید ، البته او نمیدانست پسری که پشت در به مکالمه ی آنها گوش میداد هم همین نظر را دارد _«س.س.سلام» _«من کلاریس هستم ، پرستار و معلم پاره وقت تو ، خب.. میخوای اتاقتو بهم نشون بدی ؟» مرینت روی تخت ، سرش را بر پای خانم کلاریس گذاشته بود ، خانم کلاریس با موهای مرینت بازی میکرد و کتابی را برایش میخواند و هرازگاهی سوال هایی از او میکردپس از خواندن مقداری از داستان کلاریس مرینت را به گوشه ای از اتاق هدایت کرد و اورا پشت صندلی چوبی و صورتی با کوسن قرمز رنگی نشاند ، مرینت روبه روی میز ععجیب و ناهموار و نامتوازنی قرار داشت کلاریس درِ صورتی چیزی را بالا برد و مرینت توانست کلاویه های پیانو را ببیند خانم کلاریس میتوانست برق در چشمان مرینت را ببیند
با صدای مهربانش پرسید « میدونی این چیه؟»مرینت یک لحظه متهیر از داستانی که شنیده بود ناخواسته با لحجه ای لاتین گفت « پیانو» خانم کلاریس خندید و با سرش حرف مرینت را تایید کرد « درسته ، حالا من میخوام از این به بعد کمی پیانو یادت بدم» خانم کلاریس تازه میخواست دستی بر روی کلاویه ها بگذارد که صدای زنگ دستگاهِ سرو غذا بلند شد خانم کلاریس به آنطرف نگاه کرد و گفت « چقدر زود !! الان که اصلا وقت خواب نیست » بعد خودش را جمع و جور کرد و سراغ دستگاه رفت مرینت روی تختش نشست و تکیه داد تا اینکه خانم کلاریس با ظرف بزرگی از بستنی وانیلی روی سینی پشت در ظاهر شد او جلو آمد و دستمالی بر روی دامن مرینت گذاشت ، بعد ظرف فلزی بستی را روی پایش گذاشت بستنی حاوی سس شکلات و مقداری مغز و مخلفات بود با این حال خانم کلاریس بطری کوچکی را باز کرد و یک قاشق از چیزی شکلاتی و مایع با تکه های بنفشی مانند برگ گل روی بستنی اش ریخت مرینت پرسید « این چی بود »
خانم کلاریس درحالی که درِ ظرف را میبست گفت ، یه مدل سس برای بستنی که توش اسطوخودوس و گل پیچک داره که کمک میکنه راحت تر استراحت کنی مرینت سرش را با اشتیاق تکان داد و شروع به خوردن بستنی کرد خانم کلاریس هم تمام مدت طوری که چیزی نگرانش میکند به مرینت نگاه میکرد اما مرینت با اشتیاق به خوردن بستنی اش ادامه داد ، او کم کم حس خواب آلودگی میکرد تا اینکه بستنی اش را تمام کرد خانم کلاریس ظرف هارا گوشه ای جمع کرد و صورت مرینت را با دستمال پاک کرد بعد همراه با ظرف و ظروف ها سمت در رفت و گفت « فعلا مرینت » مرینت بعد از چند دقیقه که به اتاقش نگاه میکرد صدای خانم کلاریس را از اتاقی در آن نزدیکی شنید « سلام ، امیدوارم از تاخیر امروز ناراحت نشده باشی » مرینت نمیتوانست صدایی که جواب خانم کلاریس را داد ، را تشخیص دهد بعد از چند دقیقه صدای نواخته شدن آهنگ زیبایی از پیانو بلند شد ، مرینت مسحور آهنگ شد ، او دلش میخواست بتواند آن آهنگ را بنوازد و از نزدیک بشنود ناگهان فکرش در گیر پسری شد که صبح دیده بود ، به جز او و خانم کلاریس کس دیگری که در خانه نبود ؟ مرینت توانست متوجه ی اشتباهی در ریتم نواخته شدن آهنگ شود ، او میتوانست با اطمینان بگوید این خانم کلاریس نیست که در حال نواختن آهنگ است .
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
لطفا بعدی رو بزار
پارت سه رو هرچی ایراد الکی بوده گفتن
بعدی
حتمااا