لینک کوتاه

توجه!

محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.

  • جهت اطلاع از قوانین و شرایط استفاده از سایت تستچی اینجا را ببینید.
  • اگر محتوای این صفحه را نامناسب یا مغایر با قوانین کشور تلقی می نمایید می توانید آن را گزارش کنید.
نظرات بازدیدکنندگان (216)
  • imageYouna
    My lilyom flower @𝓛𝓲𝓵

    وایی چه باحال بود

  • imageYouna
    My lilyom flower @𝓛𝓲𝓵

    عه وا سلاممم

  • image𝓛𝓲𝓵𝔂 سازنده
    به من میگن دلقکی🤡👊🏻🎀

    به من میگن دلقکی🤡🎀
    دل نمیدم مفتکی🤡🎀
    با استایل عروسکی🤡🎀
    دل میبرم جفتکی🤡🎀

  • احساس میکنم اگه در قالب مانگا بخونمش قاشقش میشممم

    • image𝓛𝓲𝓵𝔂 سازنده
      به من میگن دلقکی🤡👊🏻🎀

      چون در اصل در قالب مانگاست بنده همینجوری سرسری نوشتم🤡👈🏻👉🏻

    • image𝓛𝓲𝓵𝔂 سازنده
      به من میگن دلقکی🤡👊🏻🎀

      آها راستی عکس دختره هیماواری آئویی،اولین اسلایسمه پسره هم یوکی هیمیکو،دومین اسلایسمه
      یوکیعلی را که کاراکتر موزدعلاقه ی اینجانب بود اولین نفر پخپخیدم😆*مزگش از همه ناراحت کننده تر-*

    • می‌دونم طراحیش کردی ؟

    • واییی آرههه

    • image𝓛𝓲𝓵𝔂 سازنده
      به من میگن دلقکی🤡👊🏻🎀

      لابد طراحیش کردم که میگم اسلایسمو ببین دیگه بچه جان🤡💔

    • image𝓛𝓲𝓵𝔂 سازنده
      به من میگن دلقکی🤡👊🏻🎀

      عه راستی بهت نگفتمممم یادم رفته بوددد
      عکس نظرسنجیم یعنی همین یکی شباهت کم نظیری به شینیا*شخصیت اصلی مرد مانگام* داره.
      تنها تفاوتش اینه که شینیا موهاش بلنده و میبندتشون و تیشرت میپوشه نه بلوز

  • چه خفنن بود برگاممم

    • image𝓛𝓲𝓵𝔂 سازنده
      به من میگن دلقکی🤡👊🏻🎀

      یوهاهاهااااا
      گرچه خیلیم خوب نشد ولیخببب در حد توانم نوشته بودم دیگه

  • از اولین کامنت داستانی که نوشتی رو بخونم یا از آخر به اول ؟

  • image𝓛𝓲𝓵𝔂 سازنده
    به من میگن دلقکی🤡👊🏻🎀

    آکاری خانوم میخواستی بنویسم بفرما نوش-

  • image𝓛𝓲𝓵𝔂 سازنده
    به من میگن دلقکی🤡👊🏻🎀

    اگر میخواهید بخشی از داستان لیلی را بخوانید،بفرمایید نوشتم براتون😔👌🏻✅️

  • image𝓛𝓲𝓵𝔂 سازنده
    به من میگن دلقکی🤡👊🏻🎀

    -قصه ی دردناکیه،ولی چه میشه کرد.چشمام دارن تار میشن ، وای...
    اوه، و در آخر...دوستت دارم، آفتابگردون آبی من.هیماواری...آئویی؛
    پسر به آسمان نگاه کرد و قطره اشکی از چشمانش فرو ریخت.نبضش نمیزد.نفس نمیکشید.مر.ده بود.
    دستش از دست دخترک جدا شد و روی زمین افتاد.حصار از هم پاشید و آرام آرام تار های فلزی در زمین فرو رفتند.
    و...سکوت.

  • image𝓛𝓲𝓵𝔂 سازنده
    به من میگن دلقکی🤡👊🏻🎀

    پسرک شروع به گفتن یک قصه کرد.
    -آفتابگردون آبی کوچولو،خیلی تنها بود.حتی تنها تر از دونه ی برف.هیچکدوم از آفتابگردون ها دوسش نداشتن،چون متفاوت بود.اما یه روز،دونه ی برف کوچولویی از آسمون اومد و باهاش دوست شد.اونا دوستای صمیمی هم بودن،تا روزی که شبدر سیاهی پیداش شد و آفتابگردون کوچولو عا.شقش شد.اون دوتا همو دوست داشتن،ولی چیزی که از دید همه پنهان مونده لود،ع.شق دونه ی برف به آفتابگردون بود.روزها گذشتن،تا اینکه آفتاب در اومد و دونه ی برف آب شد.ناپدید شد.محو شد.برای همیشه از بین رفت.

برای ثبت نظر باید وارد حساب کاربری خود شوید.