نظرسنجی


لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
نمیخوام ناراحتیشو ببینم
ولی اون برام با ارزشه
واای عاقبت زیاد فکر کردن
چرا اون اینجوری شده و من حس میکنم مقصرم
من دیگه طاقت ندارمم میرم Qoutev ثبت نام میکنم بوک مینویسمم
چه داستان یکنواخت و خستهکنندهای است جنگ. پارسال هیچ. پیرارسال هیچ. سال پیش از آن هم هیچ اتفاقی نیوفتاد. این سرودهایست زیبا و در پیوند با جنگ که درست پس از پایان کشمکشها در روزنامه چاپ شد. البته که همهجوره اتفاقی افتاد، ولی حالا که میخواهم آنها را به یاد بیاورم همان حسی (که گویی هیچ اتفاقی نیوفتاده) به من دست میدهد.
حس کردم در او چیز بیکران و ستایشبرانگیزی وجود دارد که من نمیتوانم از آن تقلید کنم
صرف داشتن نام و مقام کسی رو اشرافزاده نمیکنه. بعضیها نجیبزادههایی بزرگان، اما نامی جز اون که طبیعت به اونها بخشیده ندارن. یه سری هم مثل ما؛ نامزادهایم و تنها نامی رو یدک میکشیم. بیشتر به آوارهها میمونیم تا اشرافزادهها
ما حالا هم مردهایم تا به شکل دیگری به زندگی بازگردیم.
«شایو» یعنی «پایان رفتن خورشید»