نظرسنجی
🧚🏻♀️
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
در خودم گم شدهام آه بگو راه کجاست
خستهام از شب پر ابر
بگو ماه کجاست
یه روزی تمام این حساسیتها و حسهای وحشتناکی که از درون دارن تمومم رو میخورن رو سر یکی در میارم ؛
متاسفانه
عملا مثل گرگ توی بدن یه گرگینه توی فیکشنای امگاورسه😭
خودم هم خیلی دوست دارم که رهاش کنم و جلوش رو نگیرم اتفاقا😙
اگه اجازه داشته باشم قطعا از اون روی س.لیطه استفاده میکنم
ولی خب مهم اجازهست🧚🏻♀️
گاهی حس میکنم که زندگی جنبههای خوبی هم داره
هرچند کم ولی خب
نمیتونم دست از فکر کردن بر دارم
دوست دارم گریه کنم یا داد بزنم
ولی نمیتونم
دوست دارم برم بیرون و به کوچکترین چیزایی که میبینم فکر کنم شاید بتونم یکم مغزمو از این فکرای آزار دهنده آزاد کنم.
من وقتی صحبت میکنم خیلی از این شاخه به اون شاخه میپرم و خب طرف فکر میکنه که چه مسخره و حوصله سر بر..ولی این خب..فقط بخشی از درون منه که سامان دهی شده بیرون اومده..این در واقع مرتب شده و اینجوریه ، و چیزی که درونه
یه چیز غیرقابل تحمله
چیزی که دلم میخواد ازش فرار کنم ولی فقط نمیدونم باید به کجا برم
به کجا برم که هیچ منی نباشه؟
من فقط زیادی دوستش دارم..خیلی زیاد
اونقدری که حاضرم تنها چیز ارزشمندی که دارم رو برای کنارش بودن از دست بدم و هیچ اهمیتی ندم
من
نمیدونم
واقعا نمیتونم تحمل کنم که شخص دیگهای دوستش داشته باشه
نمیخوام بیمنطق یا همچین چیزی به نظرم برسم..هستم ولی خب
ولی دیگه نمیتونم
و دارم اذیت میشم
نمیدونم..
اینکه همه دوسش داشته باشن برای من هم خوشحال کنندهست ولی علاقه داریم تا علاقه