-صرفا؛یهجاییبرایمکالمهآزاد..؛-
نظرسنجی
-کوتارد؛-
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
اهم اهم آشنایی؟
نترسم که با دیگران خو کنی ~ تو با من چه کردی که با "او" کنی؟
امروز من؛
پیراهنی که تو پسندیدی را به تن خواهم کرد
و دستهای گل که دوستداشتی کنار تختمان بگذارم بر میدارم
و بر سر مزارت خواهمآمد
تو هنوز در من ان پسر رویاهای من جوان هستی
که شب به هم رسیدنمان از شرب عشق تو سرمست بودم!
تو اکنون در کنارم در گور ارمیده ای؛
و چشمان من میسوزد از ارمیدن تو در جای سرد...
میترسم فردا مریض شوی!
سوزش چشمانم از مریضیت سهلست!
دل من از سرنوشت میسوزد...
من میخواهم یارم را، به بیمارستان ببرم. حالش خوب نیست، میترسم. حواس پنجگانهای ندارد.
او هیچ وقت ندید من چگونه برایش آب شدم، چطور در حالی که میدانستم اگر نزدیکش شوم میمیرم نزدیکش شدم. فقط مرا به خودخواهی متهم کرد.
او هیچوقت نشنید وقتی گفت ترکم میکند، چطور ناله کردم من میمیرم. او حتی بوی تعفن جسدم را بعد از مرگم حس نکرد. گفت که دیوانه شدهام.
او هیچ وقت طعم خواستن و نرسیدن به من را نچشید، برعکس داستانها و رمانهای رمانتیک، همیشه من نیاز بودم و او ناز.
او حتی کنترل دستانش را نداشت... هیچ وقت نفهمید چطور از بالای یک برج پرتم کرد، حتی حافظهاش هم خوب نیست، وقتی همینها را به او گفتم؛ به جای عذرخواهی مرا در تیمارستانها رها کرد:)
آیا میدانید کوتارد چیه؟
کوتارد یه روانپزشک و عصبشناس فرانسویه. این سندرم رو اون اولین بار مطرح کرد:) توی توهم کوتارد یا نشانگان کوتارد فرد مبتلا فکر میکنه مرده، داره تجزیه میشه، بدنش امحا و احشا و خون نداره، اندامش پوسیده و بوی تعفن رو از خودش حس میکنه. این یه سندرم خیلی نادره. اولین بار کوتارد این سندرم رو توی یکی از مراجعهکنندگانش مشاهده کرد. اون از اون مراجعه کننده توی کتابش به اسم مادمازل ایکس نام برد و تا مدتی این سندرم به اسم توهم مادمازل ایکس هم معروف بود؛ ولی بعد لقب کاشفش رو گرفت.
نه، نه، نترس دوست من، خبری نیست. بله آرام باش، اینجا خیلی بهتر است. بله، بله آن دو را میبینم. آری، میدانم یکی سرزمین دیگری را غارت کرده و مردمانشان را ک*ش*ت*ه، نه نگران نباش!
اینجا همه چیز خیلی خوب است، اینجا جنگ نیست، م*ر*گ نیست، اینجا کسی جاهطلبی و دندان گردی نمیکند و کسیقربانی نمیشود و خونش در شیشه نمیرود، اما همه ماتم زدهاند. باورشان نمیشود مهلت فرمانرواییشان به اتمام رسیده. آنهایی که بین درختها میدوند را میبینی؟! آنها کسانی اند که فرمانروایی نمیکردند.
بیا باهم با آنها بدوییم. بله میدانم تو به خاطر از دست دادن فرمانرواییات ناراحت هستی، ولی..
باشد، تو میتوانی بمانی و من بازهم نتوانستم به تو برسم!..
(17 آذر 1503)
بیگناه پای دار رفت نمیدانست بالای دارهم خواهد رفت!
چاقو دستهی خود را برید و محبت خارها را گل نکرد.
همانطور که دوری دوستی نیاورد، در و تخته اصلا باهم جور نبودند.
بار کج چه خوب به منزل رسید. به دعای گربه کوره عجب بارونی اومد.
کار از محکمکاری عیب کرد. ماه چه خوب تا ابد پشت ابر پنهان ماند.
اتفاقا پول خوشبختی آورد و ظلم ماندگار شد.
آب چقدر از آب تکان خورد و هیچگاه از آسیاب نیفتاد.
خواستم بگم، زندگی قرار نبود الگویابی باشه. قرار نبود هر اتفاقی تو گذشته افتاده قطعا بعدها هم بیفته. قرار نبود با خوندن تاریخ و پندهای بزرگان بتونیم زندگیمونو درست کنیم چون تاریخ مسلما تکرار میشه. قرار نیست هر دانشمند بزرگی هرچی گفته نقض نشه. قرار نیست نزدیکترین آدما بهت، دورترین نشن. قرار نیست عرفها و قانونها خوب مطلق باشن. قرار نیست حتی، صفاتی که ما الان اونهارو مثبت تلقی میکنیم، تا ابد مثبت بمونن.
کی چشمامون در حین بسته بودن، میبینه؟