خاطره
گناهکار 2 هفته پیش
عکس

تو در اثنای جاده ی پر پیچ و خم خیالم ، خانه ای داری ؛ خانه ای که حتی سیلاب فراموشی و طوفان غم و اندوه ، نمیتواند ویرانش کند ....... یاد تو در روح و جان من دمیده شده و خاطراتم بی تو ، همچو شاخه های عریان درختانی است که در خزان در سوگ برگ هایشان می گریند ..... سرای دیگر تو ، در اعماق اقیانوس عقیق فام قلبم است؛ جایی که تنها برای توست و فقط برای تو میتپد ، جایی که حتی اگر خودت نباشی ، تا ابد زمزمه ی عشق از آن برمی خیزد!...

وضعیت
گناهکار 1 ماه پیش
عکس

به گمانم در آن روز های بدون تو ، آشیان ویران دلم را در پشت تبسمی دروغین از جنس بهار پنهان کرده بودم ، بدین امید که درد نبودنت را تنها خود ، با ذره ذره ی وجودم بچشم ، لمسش کنم و آرزو کنم تا تو بیایی ، در حوالی این اندوه ، نمیرم. آری ؛ این منم ، تنها منی که زمانی عا.ش.ق تو بود...... واقعا چرا ساعت ۸ شب اینو نوشتم:/ نمیدونم چرا این به ذهنم رسید ولی دیدم بدک نیست گفتم همینجوری بنویسمش.

خاطره
گناهکار 2 ماه پیش
عکس

■○●تابستان تاکستان برگ برگ وجودم در سوگ آخرین برگ زمردین تاک ، آرام به زمین میریزد. کنون که دیگر تابستانی نیست ، خزان سرکش ، قلمی سرخ فام و به رنگ نارنجی نارج و ترنج را در دست گرفته و نقش نقاش ، با گیسوانی آتشین پیدایی میکند. آتشی که از سرور نیست. آه ! شرم بر تو باد پاییز غم بار!. تاکستان سبز را دیگر جان در بدن نیست. ناقوس مرگ تابستان ، در تاکستان نواخته میشود. گوش هایم را بسته ام. بسته ام در برابر غوغای غرش خزان!. بدین امید که باری دیگر تابستان و بهاری برخیزد.