گفتاورد
دیدنت مانند ارزویی است که هرگز عملی نمیشود . گر تو را ببینم ان چنان محکم در اغوش میکشم که زمین و زمان تماشاگر عشق ما باشد و هیچکس مانعی برای ما نباشد . هر کلمه از حرف هایت در فکرم و قلبم حکاکی میشود . ارزوی گرفتن دست هایت خواب خوشی است که ارزوی دیدنش را دارم ... کاش ان فرد مانع ما نمیشد ...کاش دروغی مارا از هم جدا نمیکرد . چ کنم که تو دوباره مرا بخواهی ؟چ کنم که زمان به عقب برمیگشت و من تو را از دست نمیدادم؟ دوست داشتم فقط تو را داشته باشم نه کس دیگر... دوستت دارم تا جان در بدن دارم ...