من لنیمه هامو ریختم داخل لپ تاب بابام، بعد بابامم داشت تو لپ تابش میگشت یهو رفت تو انیمه هام، میخواست یه انیمه ببینه، ببینه من چیا میبینم، رفت تو خاطرات یک داروساز🌝🤧منم بدوووو رفتم گفتم بابابااا این خیلییییی دخترونس بعد بابام نمیخواست بره بیرون که خودم بردم بیرون، همینقدر پر استرس😆