گفتاورد
شب بود... ستاره میرقصد.. ماه میخواند.. ابر از شوق او میگریست.. و زنجره مینوازید... و من خیره بر غوغای آسمان...ستارگان بی تاب تماشای ما... من و "تو" در حالی که زمزمه میکردی :دوستت دارم... ولی اکنون متفاوت است... ستاره نمی رقصد... ماه نمیخواند.. زنجره نمینوازد ولی ابر همچنان اشک میریزد.. ولی متفاوت... اشکی از جنس "نابودی قلب" ای نامرد ترین وفادار من... ای بدترین خوب من... و ای زشت ترین عشق زیبای من... تو را در قلبم نگه میدارم... تا "ابد"