منصور حلاج را در ظهر ماه صیام از کوی جذامیان گذر افتاد. جذامیان به نهار مشغول بودند و به حلاج تعارف کردند.حلاج بر سفره آنها نشست و چند لقمه بر دهان برد. جذامیان گفتند: دیگران بر سفره ما نمینشینندحلاج گفت؛ آنها روزهاند.غروب هنگام افطار حلاج گفت خدایا روزه مرا قبول بفرما. شاگردان گفتند: استاد تو روزه شکستی. حلاج گفت: ما مهمان خدا بودیم. آن شب که دلی بود به میخانه نشستیم آن توبه صدساله به پیمانه شکستیم از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم...
هم مسجد و هم کعبه و هم قبله بهانه است دقت بکنی نور خدا داخل خانه است در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟ اول تو ببین قلب کسی را نشکستی؟ اینگونه چرا در پی اثبات خداییم؟ همسایه ی ما گشنه و ما سیر بخوابیم در خلقت ما راز و معمای خدا چیست؟ انسان خودش آیینه یک کعبه مگر نیست؟ برخیز و کمی کعبه ی آمال خودت باش چنگی به نقابت بزن و مال خودت باش... ادامه دارد.... از مولانا
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید گفتم ز مهرورزان رسم وفا بیاموز گفتا ز خوبرویان این کار کمتر آید گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم گفتا که شبرو است او از راه دیگر آید گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد گفتا اگر بدانی هم اوت رهبر آید گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت گفتا تو بندگی کن کاو بندهپرور آید
دوستان اگه به 3 تا پست آخرم توجه کنین کاراکتر های انیمه اگه معلمش ن رو میبینید من میخوام اینو بصورت 2 پارتی برای کاربرا و بلاگیون انجام بدم هر کی داوطلبه میتونه اینجا کامنت بزاره
افسوس و درد واقعی وقتیه که از وجود یکی از بهترین آدمای جهان که عاشقشی بی خبر باشی و اونو نشناسی اما وقتی که از دستش دادی تازه میفهمی که کی بوده و اگه میشناختیش چقدر دوستش داشتی.......