چالش بر انگیز ترین ، بدترین ، خندهدار ترین خاطره تونو بنویسید اگر تونستید یه عکسم ضمیمش کنید که مربوط به اخطره تون باشه امتیاز داره باحالترینش برنده میشه اصنم تبلیغ نکنید امتیاز منفی داره نفر اول ۳۰۰۰ بازدید پروفایل ۱۰ لایک تست ۱۵ کامنت ۲ فالو نفر دوم ۲۰۰۰ بازدید پروفایل ۷ لایک تست ۱۰ کامنت ۲ فالو نفر سوم ۱۰۰۰ بازدید پروفایل ۵ لایک تست ۷ کامنت ۱ فالو نفر چهارم ۵۰۰ بازدید پروفایل ۳ لایک تست ۵ کامنت ۱ فالو
اتمام مسابقه | 1400/10/06 |
ظرفیت مسابقه | 50 شرکت کننده |
نحوه تعیین برنده | بدون مدال مسابقهتوسط سازنده مسابقه |
عرضم به حضور باوقارتون کهه یکدفعه که ما کلاس پنجم بودیم داشتیم تو مدرسه گرگم به هوا بازی میکردیم و بنده هم گرگ بودم داشتم میگفتم ۱۰۰۱ ،۱۰۰۲ ،۱۰۰۳ که شتلب یه خدا بیامرزی رفت در درخت و صدای هندونه داد و همچین رفت تو درخت که بدش دوباره بازتاب شد رو زمین همه بچه ها دورش جمع شدند و من هم مث چیییی می خندیدم نگو اون بدبخت حواسش به من بوده که نگیرم که رفته تو درخت و شانس اورد زنده موند و تمام اگه قشنگ تصویر سازی کردی تو مغزت و خندیدی خواهشا اون لایک و بکوممممم
یه بار توی مدرسه بودیم بعد کلاس سوم بودم و قرار بود حباب درست کنیم یکی از بچه ها مایع حباب آورده بود بعد معلممم بازش کرد یهو پاشید رو سر و صورتش 😂😂😂 بعد فهمیدم که دوستم اشتباهی دوغشو که برای زنگ تفریح آورده بود داده بود به معلم آخه ظرف دوغ و ظرف مایع یه شکلی بودن😂معلمم فکر کرد از قصد اینکار کرده پرتش کرد بیرون😂
1- با دوستم سر ظهر (به زور خانواده رو راضی کردیم) رفتیم پارک جلوی خونه تو افتاب داغ کفشمون رو در اوردیم و مثل ا.س.ک.و.ل.ا رو زمین میدویدیم و میخندیدیم از شدت اب پز شدن 2-یه بار خونه مامان بزرگم بودم که پسر عموی مامانم با زن و بچه هاش(به پسرشون علاقه دارم)اومدن ، منم رفتم لباس عوض کردم و اومدم بیرون که دیدم همه دارن از خنده میمیرن بعد فهمیدم یه مانتو و شال عادی پوشیدم با شلوار خرگوشی خواب😐 3- یه بار سر کلاس انلاین میخواستم بنویسم "گیر دادین" ولی اشتباهی با "ک" نوشتم
یه بار سر کلاس هدیه هامون معلم فامیلی یکیو اشتباه گفت و من گفتم آخه معلم احمقق الاحاجی چیهههههه اصلاحچییییییییییییییییییییییی درسته خنگ بعد معلم گف:چیزی گفتی عزیزم؟ منم میکروفونم باز بود😂😂😂😂😂😂😐😐😐😐😐😐
دوتا از دبیر های ما باهم تو حیاط مدرسه دعواشون شده بود یکیش رف دستشویی باز اومد دعوا شروع شد انگار دعوا استپ شد دوباره پلی😂😂
یکی از بهترین خاطره هام... تولد 11 سالگیم بود قضیه جالبی داره! همه خاله هام و دایی هام اومده بودن خونمون بعد داشتن کمک مامانم سبزی پاک میکردن خاله هام اونروزم تولد من بود اما هیچ کس یادش نبود دوستم اومد گف بیا بریم با بچه ها منچ بازی کنیم منم رفتم داشتیم بازی میکردیم که بابام اومد تو اتاقم و گفت پاشو بریم دکتر! خواهرو برادرت مریضن میخوایم ببریمشون دکتر تو هم بیا کمک دستمون باش منم رفتم و وقتی برگشتم سوپرایزم کردن 😂 از اونروز به بعدم هرسال همینجوری سوپرایزم میکردن😂🎈خلاصه که بهترین خاطره امه
کلاس زبان داشتم یه دختره بود هر چی خانم ازش میپرسید جواب میداد من هم یادم رفته بود میکروفنم روشنه😶😶 بلند یاد زدم حالا مگه کیه ا.ش.غ.ا.ل ع.و.ض.ی هیچی دیگه خانمم مجبورم کرد دوباره اون سطن رو بخونم🤐🤐😬
یکی از معلما توی گروه مدرسه بجای اینکه بگه پیوی گفت پ💩ی
نمونه تصویر را به معلم گفدم🤌😐
یه بار خونه مادربزرگ بابام خوابیدم بعدش شب بود و اونجا هم قدیمی با ۲ تا دختر خاله بزرگام و دختر خاله کوچیکم که کلاس هشتم هست خوابیدیم.شب یهو یه چیز سیاهی رفت تو آشپزخونه و ظرفا رو هی بهم میکوبوند بعد دختر خالع هام همه یه کفگیر و دختر خاله کوچیکه قابلمه دستش گرفت همه رفتیم تو آشپزخونه دیدیم مادربزرگ بابام رفته ساعت ۵ صبح ظرف میشوره خلاصه گوش هاش هم کمی سنگینه نفهمید همه رفتیم خوابیدیم 😂🤣
خب مطمئن نیستم باحال باشه ولی باحاله😂درباره ی امتحان حضوری من برای اولین بار رفتم که امتحان حضوری بدم خب حدس بزن چیشد من رفتم نشستم امتحان رو دادم اومدم مثل این چیزا (کدوم چیزا😂) مثل این کسایی که خیلی از خودشون مطمئن هستند بگم امتحانم رو تموم کردم خودکارم رو گذاشتم رو میز بعد اومدم که تکیم رو بدم (بخاطر کرونا نیمکت ها رو از هم جدا کردن) من از سر بدشانسی از عقب افتادم و یه بدشانسی دیگه هم داشتم اون اول کلاس نشسته بودم و در دید همه بودم بعد معلمه هم گفت بیاد میگم تقلب نکنید ها این بلا سرتون میاد
وقتی مدارس حضوری بود یبار برف اومد من الکی نشستم روی زمین دوستم فکر کرد افتادم اومد گفت خوبی؟ من یه گلوله برف بهش زدم گفتم تو خوبی ؟ اینگونه بود که برف بازی بین من و دوستم آوین شروع شد ⚡🥴❄
یه بار داشتم سیب زمینی سرخ کرده درست میکردم تختمون رو گاز گزاشتم بعد به شعله ی گاز خورد گیر کرد بعد اتیش گرفت منم عین خر جیغ می زدم مامانم اومد ورداشت خاموشش کرد همه فکر کرده بودن خودم اتیش گرفتم
خاطرم اینه که یه بار به جا اب دوغ بردم مدرسه بعد خاستم بادوستم شوخی کنم اب بریزم روش و دوغ ریختم روش (◉‿◉) دوساعت دنبالم بود (◉‿◉)
یه بار تو راهرو پاساژ بودم صبر کردم که خالم بیاد یهو دیدم دختر خالم داره یه پسر رو می بوسه دست هم رو هم گرفتن دارن میرن خونه بخت :| تازه دختر خالم اونموقع 4 سالش بود :/ بعضی اوقات هم برا داداشم عکس میفرسته میگه این تویی اون دختره هم منم اونم بچمونه :|💔
یک روز که سکسکه داشتم و در کلاس درس بودم معلم متوجه شد و گفت بدم بیرون آب بخورم و برگردم من هم رفتم خوب خلاصه من اب و خوردم و رفتم سر کلاس که یهو بچه هاصدایی دادن که از ترس نزدیک بود سکته کنم .تازه مشکل قلبی داشتم و افراد نهم می فهمیدن. خوب دیگه معاون مدرسه ترسید و اومد سر کلاسمان تا من رو دید که قلبم رو گرفتم ترسش بیشتر شد و اومد سمتم ، منم گفتم که چیزیم نشده و رفت.
نمیدونم غم انگیزه خیجان انگیزه خوبه بده کلا رفته بودیم باغ سوار اسب شده بودم بابام نذاشت حرکت کنه😭💔 بعد بابام رفته اسب حرکت وایییی خیلی باحال بود🍭
یک بار آیفون زنگ خورد منم داشتم اهنگ گوش میکردم ایفون برداشتم گفتم کیه کیه منم تهی کسی نیست منم توهیم طرف خشکش زده بود😐😂
یک بار اشتباهی گفتم من ۱۰ رقمی ام انگار از زمان دایناسور ها بودم😐
به باباجوونم (بابای مامان) جلو همه گفتم یه سگ دارم به اسم نادر (اسم باباجونم)
😐یه بار با رلم دعوام شد 😐نزدیک بود باهاش کات کنم 😹🍉 حواسم نبود زیر غذا رو خاموش کنم غذا همش سوخت 😐👀 هعی مسخره بود میدونم 😹 شب یلداتون مبارک 🍉👀
شركت تو اين مسابقه ساعت ٥:٢٧ صبح با اين كه خوابم ميامد باز شركت كردم. والبته حالت عجيبم كه مثل اين عكس
تو باغ بودیم به دوستم گفتم اینجا تاحالا مار نیومده ؟ گفت نه . بعد یک ساعت بعدش یه مار گنده رد شد 😂👊
داشتیم جرعت حقیقت بازی میکردیم افتاد بهم بعد من باید از ناظم غیبت می کردم بعد از شانس من معلم پشتم بود
تو صف وایساده بودیم جشن داشتیم بعد قرار شد بین معلم و معاون ها مسابقه بزارن.داور گفت که هرکی بتونه ۵ بار پشت سر هم بگه دوغ گاز دار گاز دوغ دار برندست.خلاصه اونا هی ...میگفتن ماهم از خنده غش میکردیم😂😂
رفتم در مغازه دیدم خانم درازه گفتم خانم درازه بیا بریم به خونه قلیون برات چاق کنم دودشو هوا کنم.😂😐💔🤝خب من عمم کلاس گذاشته بود میگفت اقا فلاحی کتاب فروشه رفته زیر زمین کسیو راه نمیده فقط مارو😌💔(چون ماهم صبحش رفتیم مغازش)رو کردم گفت اه وا ماهم صبح رفت رو کتاباشم راه رفتیم😌😐🤝
یادم میاد نهار کباب خوردم
لینک کوتاه
توجه!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
فکت!
من بک میدم!
تستای آخرم زیاد بازدید نخورده میشه بری ببینینش؟
شاید خوشتون اومد:)))
یکی از تستام کا اسمش *لباسام برای عید*بود شخصی شده:):
میشه برید اونم ببینید؟:))
بدترین خاطره ام = ماشین زد بهم رو بدنه ماشین یه کله ملق زدم ترمز گرفت پرت شدم زمین جوری که شیشه جلو ماشین شکست سپرش داغون شد به خاطر این تصادف پای چپ ام یه مدت تو آتل و پانسمان بود و بستری بودم بیمارستان بهارلو تهران نمیتونم هیچ جوره فراموشش کنم
آخی منم تجربه عمل داشتم و داشتم فلج میشدم
ای وای چرا ؟ 💔
الان خوبی ؟
من تا حالا تجربه عمل نداشتم فقط تجربه همین تصادف رو داشتم
ولی تابستون یه عمل دارم که مربوط به زانو ام هس
آره الان اوکیم
من عمل ستون فقرات داشتم
خداروشکر ♤♡♡
ایشاالله کمر ات خوب باشه
مرسی
خواهش ♡♡
جوایز اهدا شدند😛
وای مال منو حتما بخونید سم ردنتون افتاده
هرکس بر منو لایککنه بهش موچی شکلات و ابنبات میدم🙂🍫🍡🍭
بر منو لایک کنین💔🍬
به ۱۰ نفر اولی که تو مسابقم شرکت کنن نفری ۵۰۰ بازدید پروفایل میزنم و به ۱۰ نفر دوم نفری ۳۰۰ تا بازدید پروف میزنم در کل ۲۰ نفر میخوام که تو مسابقم شرکت کنن
تا الان ۴ نفر شرکت کردن که ۵۰۰ تا بازدیدشونو زدم ظرفیت مسابقمو ببینم میتونید پر کنید با نه
خلاصه که با باباهاتون در نیفتید😐🤣🤣
همه بلند بگییید چش😂😐
یه بار عصر خانوادگی خوابیده بودیم بعد من بیدار شدم رفتم دیدم بقیه هنو خوابن رفتم دوباره تو اتاقم دیدین عصر میخوابی اصن نمیدونی کجایی تو کدوم جهانیو اینا🤣🤣 ۲ دقیقه بعد دیدم بابام رفت اب بخوره خیلی اروم رفتم دنبالش بعد منم موهام حجیم و وز اوموقعم که باند بود از خوابم بیدار نیشدم مثل این جنگلیا میشم بعد بابام داشت اب میخورد یهو منو دید یه سیلی اوند زیر گوشم اخه یکی نیس بگه پدر من مگه جن با سیلی در میره🤣🤣هیچی دیگه بعد دیگه میدونستم کجام و اینا🤣🤣🤣
سلامم!! تا الان فقط چن تا از خاطره هاتون خوب بودا😐چه زندگیایه بی هیجانی داشتید از ۲۰۰ تا خاطرم یکیو براتون منتخب کردم که خنده دار ترو قابل گفتنتره 🤣🤣