پارت 14 ناظر عزیز و محترم باور کن چیزی ندارههه💔 فقط یه داستانه لطفا لطفا منتشر کن رد/ شخصی نشه پلیزز:))♡♡ #نفر_بعدی_در_کار_نیست..!
هری : سرمو انداخته بودم پایین. تو شهر قدم میزدم کوچه ساکت بود.... حس کردم یکی پشت سرم قدم برمیداره و دنبالم میکنه قدم هامو تند تر کردم اونم تند تر دنبالم حرکت کرد شروع کردم به دویدن ×صبر کن! باهات کار مهمی دارم پسر جون وایستا! هری : سرعتمو بیشتر کردم ولی با حرفی که زد وایستادم × تو..پاتری؟ تو هری پاتری درسته؟ هری : فکر کن باشم کمی اومد جلوتر و تونستم چهرشو ببینم بهش میخورد مردی چهل ساله باشه موهاش تا گردنش می رسید و با چشم های براق مشکی بهم خیره شده بود و نفس نفس میزد ×همه جا رو دنبالت گشتم...هر جا که فکرشو کنی! هری : ت..تو کی هستی؟ ×خیلی شبیه پدرتی ولی چشمات به مادرت رفته! هری : شما منو می شناسی؟ × من دوست بچگی جیمز بودم! سیریوس بلک! هری..خودتی آره امکان نداره هری نباشی هری : سر جام میخکوب شده بودم و حرفاش توی گوشم...توی سرم می پیچید سیریوس : و پدرخوانده تو پدرت وقتی تو به دنیا اومدی منو پدرخوانده تو انتخاب کرد!
هری : تو شوکه بدی فرو رفته بودم اگه واقعا راست میگفت چی؟! سرمو گرفتم بالا و به چهره ذوق زده و خستش چشم دوختم...از کجا باید حرفاتو باور کنم؟ سیریوس : لبخندی زدم...خوبه به هرکسی اعتماد نمیکنی دستم و بردم سمت جیب ژاکت قدیمی مشکی رنگم و یه عکس قدیمی برداشتم و جلوی چشماش گرفتم هری : توی عکس نگاهم به پدرم خورد که لبخند زده بود و خوشحال بود کنارش مامان وایستاده بود و یه بچه خیلی کوچیک تو بغ..ل..ش بود و کنار پدرم یه مرد جوون با ظاهری خنده رو وایستاده بود و لبخند رو لبش بود...یعنی..واقعا من یه پدرخونده دارم؟ من یکی رو دارم که مثل یه خانواده کنارم باشه؟ من دیگه تنها نیستم؟ سیریوس : بهش نزدیک شدم و دستمو روی شونش گذاشتم و تو چشماش خیره شدم آره هری...آره من کنارتم من پشتتم! هری : بغ..ل..ش کردم بوی گیاه عجیبی به مشامم رسید ولی این آرامش و خیلی وقت بود آرزو داشتم...داشتن پدر! ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ آلیس : گفتم...گفتم...گفتم به من چیزی نگفته من تا وقتی کنارش بودم بیهوش بود چرا باور نمیکنید؟ لوسیوس : چون دراکو تمام حرفای توی دلشو به تو میگفت!
آلیس : ولی در مورد رفتنش چیزی به من نگفت چرا انقد منو اذیت میکنید؟ لوسیوس : یعنی حق ندارم نگران پسرم باشم؟ آلیس : کلافه چنگی به موهام زدم و خودمو رو مبل انداختم نارسیسا : یعنی حالش خوبه؟ جاش امنه؟ رز : آره عزیزم...مطمئن باش دراکو پسر باهوشیه ریموس : نارسیسا...دراکو حالش خوبه...مطمئن باش لوسیوس : اونوقت جنابعالی از کجا میدونن؟ ریموس : اگه حالش بد بود فکرش به فرار نمی رسید ________________________________ هوفف آخه اینجا کجاس؟ کلبه؟ خیلی مسخرس آستوریا : خب میتونی بری ولی اگه دلت میخواد غذای حیوونا بشی دراکو : چه گیری کردم آستوریا : چرا فرار کردی؟ دراکو : گفتم که من به کسی اعتماد ندارم پس بهتره سوال نپرسی آستوریا : هی هی...تند نرو پیاده شو با هم بریم...ببین این جنگل جای زندگی آدمایی مثل تو نیست دراکو : مگه من چمه؟ آستوریا : خیلی غر میزنی...ترسویی...دراکو : بهتره با من در نیوفتی از رو زمین بلند شدم و از کلبه خارج شدم...صدای زوزه گرگ توی هوا پیچید در و باز کردم و رفتم داخل آستوریا : چی شد ترسیدی؟ دراکو : هوفف...رفتمو رو زمین دراز کشیدم و چشمامو با حرص روی هم گذاشتم و سعی کردم بخوابم
هری : از بچگی پدرم و می شناسی؟ سیریوس : آره...ما یه اکیپ داشتیم من بودم...جیمز...لوپین...پتی گرو هری : پس بقیه کجان؟ سیریوس : جیمز که...لوپین خیلی سال پیش رفت نیویورک و دیگه ازش خبر ندارم پیترم که مارو ترک کرد و رفت فقط من موندم چند ساله دارم دنبالت میگردم که پیدات کنم و کنارت باشم هری پاتر!
ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد نشه خواهش میکنم:) واسش کلی زحمت کشیدم میدونی اگه رد کنی قلبم میشکنه💔 اگه تستام رد شه اکانتم میپره💔😔 پس لطفا منتشر کن اگه منتشر کنی واقعا خوشحالم میکنی پس منتشر کن رد/شخصی نشه ناظر مهربونم پلیز:))💚🌚تنک لایک و کامنت فراموش نشه:))♡♡
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پارت 15 رد شد💔اگه بازم منتشر نشه دیگه شاید نزارم
اخیییی دلم برا سیریوس تنگیده بود😍عالییی
اهومم منم❤ تنککک لاوم
عالی بود😍 منتظر پارت بعدیم❤
ممنوون لیدی:) دارم می نویسم میدونستی اسمت خیلی قشنگه؟ فلوریا خیلی وایب خوبی بهم میده
ممنون کیوتم:)