دو روز بعد از زبان مری:منتظر بودم بازم برگرده که یهو صدای در اومد. با عجله به سمت در رفتم فیلیکس بود. مری:سلام خوشحالم دوباره برگشتی. فیلیکس با لحن عصبانی:نمیتونم زیاد باهات حرف بزنم. و آقای آگرست از در اومد فیلیکس رو ازم دور کرد و گفت:به پسر من نزدیک نشو و لطفا برای ما... هنوز حرفش تموم نشده بود که گفتم:دو تا قهوه تلخ با کوکی شکلاتی،درسته آقا؟ آقای آگرست بهم زل زد و گفت:بله. با فیلیکس روی میز ته کافه نشستن و سر صحبت رو باز کردن. زیاد از حرفاشون نفهمیدم ولی فهمیدم درباره کار صحبت میکنن.
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
کاربر جیسو جوابت درست بود اونا ماریان و استاد فو بودند و میدونید چیکار گردند.درسته؟
بلییی
استاد فو و ماریان بودن درسته؟