
با اینکه اصلا حمایت نکردین لااقل اینو حمایت کنین😒و اون قلب🤍رو❤️کنین😁
از زبان فیلیکس: در خواب شیرین با بانو جانم بودم که یه چیزی هی تکون میخورد و خواب منو خراب میکرد.کم کم چشامو باز کردم و دیدم مری بود. سریع از جام بلند شدم.مری:بالاخره بیدار شدی آقای خوش خواب🙃؟ دستم رو گذاشتم رو پیشونیم و یه آهی کشیدم.بعد تازه متوجه شدم که انقدر دیشب خسته بودم حوصله یه لباس پوشیدن هم نداشتم!سریع پتو رو کشیدم رو خودم و گفتم: اگه میشه برو بیرون من لباس عوض کنم بیام😬.مری:باشه🙄.و رفت بیرون. لباس پوشیدم و رفتم پایین تا صبحونه بخورم.ای بابا! بازم پنکیک!(گابی ژون یه چیز دیگه بلد نبودی درست کنی؟)بعد صبحونه پدرم رفت طراحی کنه.فِن رفت تو اتاق با گوشی بازی کنه و مری و آدرین داشتن تلویزیون میدیدند.منم رفتم حموم.
بعد حمام رفتم لباس بپوشم که مری از پشت در اتاق گفت: بهتره لباس خوبی بپوشی تا منو برسونی😁.منم یه لباس(لباس فیلیکس:تیشرت مشکی آستین کوتاه با شلوار جین.)خوب ولی معمولی پوشیدم اومدم بیرون منتظر مری.مری هم رفت تو اتاق و لباس پوشید.(و حالا لباس مری جانم:تی شرت قرمز آستین کوتاه و یقه گشاد با دامن تقریبا بلند مشکی موهاشم بازه.) اومد بیرون کیف دستی اش رو برداشت و سوار ماشین شد.از زبان مری:فیلیکس:کجا میری؟گفتم:برو هتل بورژوا با زویی کار دارم(قابل توجه آلیا تو این داستان نیست و زویی نقش آلیا رو بازی میکنه)
وقتی رسیدیم فیلیکس رفت ماشین رو پارک بکنع.بعد اومد و نشست رو مبل توی لابی. زویی اومد و گفت: سلام خوش اومدی😊.بعد دستمو گرفت و رفت سمت آسانسور.در آسانسور که باز شد کلویی اومد بیرون و خورد به من.کلویی:حواست کجاس دختره ی بی ع*ق٪ل ژاکت قشنگم رو چروک کردی🤬! دستش رو آورد بالا و تا خواست بزنه تو صورتم فیلیکس دستشو محکم گرفت و کمی پیچوند و گفت: حق نداری با مری من کاری داشته باشی😠. کلویی: آی آی آی آی دستم رو ول کن😩. فیلیکس دستش رو ول کرد و اومد دم گوشم گفت: اگه اذیتت کرد فوراً بیا به من بگو😊. فیلیکس که دور شد کلویی شونه ام رو گرفت و گفت: خواهی دید... ولی فیلیکس کلویی رو گرفت و گفت: بیا بینیم دلت خوشه ها😏. بعد رفتم بالا تو اتاق زویی و با زویی کلی حرف زدیم.
از زبان فیلیکس: چهار چشمی حواسم به کلویی بود که نره مری رو اذیت کنه که یهو آدرین از در وارد شد. کلویی هم عین یوزپلنگ پرید تو بغل آدرین. آدرین کلویی رو کنار زد و اومد کنار من نشست.گفتم اینجا چکار میکنی🤔؟گفت:با مری کار دارم. کلی نشستیم منتظر تا مری اومد.یهو کلویی پرید سمتش و مری افتاد زمین. از زبان مری: بد جوری افتادم زمین کلویی هم هی به کمرم فشار می آورد که نزدیک بود کمرم بشکنه. فیلیکس با سرعتی مانند جت اومد سمتم کلویی رو پرت کرد سمت دیوار منو بلند کرد گذاشت رو صندلی بعد رفت سر کلویی یَک دادی کشید همه شیشه ها و گلدون ها داشتن میلرزیدن. آخر کلویی الکی گریه کرد رفت تو اتاقش. فیلیکس: مری خوبی😰؟ مری: آره فقط کمرم بدجوری درد میکنه.بلندم کرد برد تو ماشین با آدرین رفتیم خونه. فیلیکس منو گذاشت رو تخت و رفت پایین.
درد کمرم که کمتر شد اومدم پایین ناهار خوردیم استراحت کردیم. فیلیکس رفته بود رو مبل حال خوابیده بود و من تو اتاق تنها بودم.تیکی: حوصله ام سر رفت کی میخوای تبدیل بشی😮💨؟مری: همین الان. تبدیل شدم و رفتم برج ایفل.کنار برج ایفل داشتن یه ساختمانی می ساختن که عجیب بود. از زبان فیلیکس: وای چقدر خستم ولی بهتره برم هوا بخورم.رفتم تو حیاط و تبدیل شدم. دیدم بانو جان عزیزم رو برج ایفل هست و خواستم... . (حالا بریم سراغ لیدی جان) داشتم به ساختمون نگاه میکردم که یکی گفت: سسسسللللللااااااممممم. سریع یویو ام رو در آوردم دورش پیچیدم آویزون کردم و دیدم... کت نوآره.لیدی باگ:داشتی سکتم میدادی اگه الان پرتت کرده بودم تو آب نمیگی یه وقت غرق بشی؟ کت: خواستم شوخی کنم😄.... هی تو برو کنار😠.نفهمیدم منظورش از برو کنار چی بود ولی یکی از پشت داشت میومد. یویو رو از دور کمر کت باز کردم رفتم اونور.
یه مرد با لباس نینجا که کل صورتشو پوشونده بود میخواست منو بگیره.گفتنم: هی...تو اینجا چی کار میکنی و چی میخوای؟ نینجا: من معجزه گر هردو تا تون رو با جعبه معجزه گر میخوام.کت نوار چوبشو آورد و به نینجا حمله کرد ولی یکدفعه نینجا ناپدید شد.لیدی: اون کی بود؟ کت:نمیدونم ولی تا پیداش نشده باید برگردیم.لیدی: باشه خداحافظ.کت: خداحافظ بانوی من😉.
ناظر قربون انگشتای دستت تولوقودا رد نکن شخصی هم نکن فقط منتشر کن چیز بدی نداره اگرم داشت سعی کردم سانسور کنم🥺 لایک و کامنت یادت نره قشنگم. چالش: اون نینجا که بود؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چرا پارت نمیدی پارت بدهههههههههههههههههههههه
ترو خدا پارت بدهههههههههه
داستانت خیلی خاصه جای آدرین و فیلیکس همونجوری خوبه عوض نکن خیلی قشنگه
باشه
احتمالا نتونمپارت بدم هر وقت میام بنویسم کارم دارن
پارت بعد تو بررسیه و چون چند هفته هست پارت ندادم تغریبا طولانی هست
منتظرم خواهش میکنم پارت بده دارم به داستانت اعتیاد پیدا میکنم☺
عالیی پارت بعدد
احتمالا پارت بعد رو پنجشنبه یا جمعه بدم چون روز های دیگه سرم شلوغه
همینم باز خوبه
عالي . نينجائه ادرين بوده كه از ديدن اون دوتا ناراحت شده و بوم 😎؟
خیر، نمیتونم لو بدم کی بوده چون اون موقع داستانش هم لو میره🫤
اوکیه ولی ه سر به پروفم بزن
مياي گفتگو