چند عدد از نقاشیام؟...ㅜㅜ

*اروری که داره دنبال جای پارک می گرده و میبلی که اون زیر له شده اوکی ولی تبی و سواپ اون پشت😂👍 باورتون بشه یا نه اولین نقاشیمه که از کل صفحه استفاده کردم

ابهت بر باد رفته ارور،داست و هارور فریاد می کشد ㅜㅜ

اوکی ولی فریسک ای یوم رو.... حرفی نمی زنم *دلسوزی برای استار مافت و استار متاتونㅠㅠ

چون شاید نتونین بخونید: لاود کارول و لاود کاترین:قشنگ به بابا هاشون رفتن-_-💢 لاود بیل و لاود داست:انگار دارم تو آینه نگاه می کنمuwu⭐ و بله این دو پسر های مائن که عین دو تا 🐶 ها.ر افتادن به جون هم-_-💦 اون پایین هم سه تا مود مختلف دخترانمون رو مشاهده می کنید+غیلتی شدن آدرین(پسمل کارول:|||) اوکی ولی نقاشی لیسا و آدرینا رو خیلی می دوستم♡w♡

دیدار روح های صبوری،پشتکار،یکپارچگی و عدالت با فریسک(بعد از ۲۰ سالللل) اوکی ولی از چپ به راست دراز شدن😂😂😂

کیوتی کلاسیک سنس بی توصیف استتتتتتت و اینکه یه وقت فک نکنین فل تو هوا معلقه ها،مثلا چهار زانو زده-w-

کارول بیجووولللللللل خب داستان از این قراره که کارول یه نوشیدنی به من داد و من نی نی شدم؛-؛(پایین سمت چپ) بعدش معلوم شد که نقشه از پیش تعیین شده بوده و منو داد به بیل؛-؛(بالا سمت راست)[شاید چون نتونید بخونید:کارول=بویا! بیل=تشکر! من بخبخ=ناملد-_-] بعدش که یه چند وقت پیش بیل بودم اومده پسم داده و کارولم شاکی شده(پایین سمت راست)[کارول:نمی تونستی یکم بیشتر نگهش داری؟ بیل:ناح-w-! و من در حال خوشحالی کردن🤝]

چون مطمئنا نمی تونید بخونید:[کارول-->منبع چیپسا رو پیدا کرده،موهاش ریخته رو صورتش،از ترس کوشولو شده و اطرافش هم پر چیسپه|||کتی-->خ.شم کتیییییی|||میبل کوشول اصن حواسش نیست،داره دست می شوره(فقط اون Bad Girl رو لباسش🤝😔)|||و خش.م کلر،موقعی که فهمیده میبل کوشول تو آشپزخونه دست شسته:تو آشپزخونه آخه؟؟؟؟|||و اما حضور افتخاری تبی(در واقع یادداشت تبی)روی در یخچال:اگه به اوجولم دست بزنی دستتو می شک.ونم>:||||] و همانطور که می بینید چاگو و علوسک کارول پخش زمینن😔🤝😔

نلی:بابا یه عروسکه که از شیپ تو و بیل درست کرده چرا زدی ل.ت و پا.ر کردی بچه مردمو وِی:خوب کردم حقشه!-_-تا اون باشه از این چیزا درست نکنه-____- و همینطور درس عبرتی باشه برای دگران *کارولی که عبرت نگرفته:منطقیییییی

*عر زدن برای فریسک کیوت کیوتیییییی نارزززیییییی گوگولیییییی گورباغه خوشگلممممممم فریسک و ای یو هاش:این یه چی زدهㅇwㅇ💧

خب این نقاشیم رو الان که دارم تست رو می سازم کشیدم و بر اساس یه تئوری که همون موقع به ذهنم رسیده: خب،به نظر من گرفتن روح انسان ها کار فلاویه،چون اون دلش برای کارا تنگ شده این کارا رو کرده حالا چرا؟چون دلش می خواست کارا تنها نباشه بنابراین با اطلاعات دادن به آدم هایی که توی آندرگراند می افتادن اونا رو برای ادامه دادن راه تشویق می کرده تا آزگور اونا رو بوتوشه و برن پیش کاراㅜㅜ بهلیㅠㅠ