
تستچی چقد عوض شده- خب بعد ۱ سال برگشتم:))) من اینو توی عید نوشتم ولی تنبلی بز من غلبه کرد
*ساعت ۱۰ صبح ملت با صدای جیغ کارول پا شدن و دویدن تو اتاقش* کتی:کارول! آر یو زنده؟ کارول:یس آیم زنده! کلر:پس چرا زا به رامون کردی؟ کارول:یادم رفته بود اینا /اشاره به سنسا/ آدم شدن،وقتی بیدار شدم با یه پسر غریبه ژذاب توی تختم رو به رو شدم داست زخم و زیلی گوشه اتاق:و حسابی هم از خجالتم دراومد... *کیلر و ارور ج*ر خوردن* کیلر:صادقانه بخوام بهت بگم...اون زیرشلواری گربه ای ننه بزرگیت خیلی بهت میاد:> داست:ممنون ولی به پای اون تنبون گشاد و بابابزرگی تو نمیرسه>:> کیلر:💢>:> *نایتمر قبل از اینکه این دو تا بیوفتن به جون هم با شاخکاش بلندشون کرد* نایت:پاشید حاضر شید می خوایم بریم خرید سواپ و هارور:هورا خرید! دریم:حالا چرا؟ نایت:چون کل آذوقهمون رو برای اون اردو بردیم و کلش جا موند... کتی با نگاه گوربه ای:اسپرایت منم جا گذاشتی؟ /وحشی شدن/ پدصگ روش نوشته بودم دست نزن-!
*کتی با مشاهده نگاه سیاه و ترسناک نایت که به تنهایی جون هزاران نفر رو می گیره گرخید و پشت سوگند قایم شد* کتی(با صدای نی نی گونه):بوبشید چشای کارول یهو جینگولی شد و لپ کتی رو با تموم زورش کشید:نییییی نییییییی!!! کتی با لپ های گرمز یکی زد تو صورت کارول:حیا کن من ازت بزرگترم! ادب حالیت نمیشه؟ کارول:ناح:> *بالاخره با هزار زور و زحمت همگی حاضر شدن و با زور و زحمت بیشتر چپیدن تو ون نایتمر،به طوری که دوچرخه سوارا سرعت حرکتشون از ون نایت بیشتر بود. بعد از کلی غر زدن و کرم ریختن و دعوا و کتک خوردن از نایت با سلامت کامل رسیدن به فروشگاه(البته اگه دست و پای باندپیچی و چسب زخم رو دماغ و لپ و خون مماخیت رو سلامت بدونید...به هر حال!)* نایت:خب،برید هر چی می خواید غارت کنید بیارید حساب کنم فقط- *همه سنسا و دخترا پریدن توی سبد چرخدار و رفتن* نایت:-آبرومو نبرید.../نایت رفت تو خودش/ خیر سرم رئیسم،بزرگم،یه چسه،فقط یه چسه احترام می خوام!... *ارور،کیلر و کارول رفتن بخش اوجولا رو غارت کردن؛بعدشم کارول رفت یه کیلو چیپس برداره که دید قفسه چیپسا قبلا غارت شده* کارول:من چیپس موخوام...آی-/یهو یه دونه چیپس پرت شد تو صورتش/
کیلر:اگه بهم التماس کنی بهت چیپس می دم کارول:تو مشکلت با من چیه؟ کیلر:مشکلی با تو ندارم،با تحقیر کردن تو،داست هم تحقیر میشه. حالا زانو بزن هاپو~ کارول یه نگاهی کرد به پشت کیلر:فک کنم بهتره مواظب رفتارت باشی کیلر:هه،تو که کاری نمی تونی بکنی! کارول اشاره میکنه به پشت کیلر:شاید من نه،ولی اون چرا! *کیلر برگشت و با داست و یه بلستر گنده مواجه شد* کیلر:داستی! می دونی...داشتیم شوخی می کردیم! مگه نه کارول؟ *کارول رفت پیش داست و با حالت نی نی گونه بغلش کرد* کارول:نه خیرم! اون منو تحقیر کرد! تنبیهش کن! کیلر: :)... *بعد از اینکه نصف مغازه غارت شد و نایت مجبور شد علاوه بر پول خریدا خسارت به چخ رفتن مغازه رو هم بده،برگشتن خونه* *بیل روی مبل به صورت 'خاصی' نشسته بود؛جوری که کتی از سه متری مبل هم رد نمی شد* بیل:پرنسس،بیا اینجا کتی:نچ *بیل یه نفس عمیق کشید* بیل:دیگه خسته شدم پرنسس،گفتم بیا اینجا!
*ارور سرش رو از روی لپ تابش بلند کرد و یه نگاه کرد به بیل* ارور:چه عجب بالاخره روی جدی و واقعیتو نشون دادی بیل یه نگاه سردی به ارور کرد:خفه شو ارور،حوصله ندارم *ارور هم تو هودیش قایم شد کتی هم از ورژن جدید بیل پشت کارول قایم شده بود* کتی:کارول- کارول:نقشه ریخته بودم امشب بندازمتون تو یه اتاق ولی بیل خطرناک میزنه...پس کنسله... کتی:منو ببین رو دیوار کی یادگاری مینویسم... *یهو یه صدای بلندی از تو آشپزخونه اومد* تبی:سواپ! سواپ:بله تبی:عه...اگه تو توی آشپزخونه نیستی،پس کی پوکید؟ *کلر با صورت سیاه از آشپزخونه اومد بیرون* کلر:کی املت بنفش میخوره؟ پخته شده با عشق~ نایت:همچنین مقدار زیادی هرج و مرج دریم:برادر،دست از سرش بردار! *نایت به دریم نگاه کرد و با دیدن پیشبند گلگلی و صورت سوختهش از خنده پهن زمین شد* نایت:اینو نگا! شبیه این برده فراریا شدی! دریم:من...خب...اممم...*بعدش با بغض رفت تو اتاقش* کلر:دریمکم! برگرد! *اینک یه نگاهی کرد به کلر که دوید دنبال دریم،بعد یه نگاهی کرد به ترنم*
اینک:ترتر... ترنم:هیش دارم کتاب می خونم! اینک: ؛-؛ سواپ:چیشده اینکی؟ اینک:من کمبود محبت دارم... سواپ:بگل میقولی؟ اینک:محبت پارتنر منظورم بود.../یه اشاره 'نامحسوس' کرد به ترنم/ بعضیا به پارتنرشون اهمیت نمیدن! سواپ یه نگاه سریع بینشون انداخت:آهان! باشه... *یهویی در خونه با لگد باز شد و آنداین اومد تو* انداین:همسایه هاتون به خاطر ایجاد آلودگی صوتی توی روز تعطیل ازتون شکایت کردن! این چه وضع- /چشم آنداین خورد به سنسای انسان شده/ می دونید زندگی چند تا دختر نوجوون با چند تا مرد به بلوغ رسیده غریبه تو حوضه استحفاظی من ممنوعه؟ کارول یه نگاه پوکر انداخت بهش:اولاََ،اینجا حوضه استحفاظی تو نیست. دوماََ،چطور زندگی فریسک و سنس با هم عیب نداره؟ آنداین:اولاََ،هر جا که شما باشید حوضه استحفاظی منه! دوماََ،توریل پیش سنس و فریسکه. سوماََ! سنس که غریبه نیست کارول:اولاََ،اینا هم انواع سنسان که آدم شدن! دوماََ،همون اولاََ! آنداین:اولاََ-
کتی:وای سرسام گرفتم بسه دیگه! عه! آنداین:خلاصه که حواسم بهتون هست... /بعدش نگاهش خورد به بیل که با همون حالت 'خاص' نشسته بود رو مبل/ مخصوصا تو! *بیل یه لبخندی زد و انگشتشو...خب....و آنداین هم متقابلاََ...:)* کتی:زشته! عه! /کتی پا شد آنداینو هل داد بیرون/ ممنون که قدم رنجه فرمودید! حتما هشدارهاتون رعایت میشه! آنداین:اگه یه بار دیگه شکایتی- کتی:حتما حواسمون هست! خدافظ /کتی درو بست و یه نفس عمیق کشید/ وای خدا.... *هارور یه جعبه پف فیل خالی پرت کرد تو صورت کاترین و مثل یه بچه گربه ناناحت خودشو جمع کرد* هارور:تازه داشت جالب میشد...می خواستم از اون حرفای بیل بشنوم! کتی:کدوم حرفا...؟ کیلر:حرفای 'پدرانه'،مثال بزنم؟ کتی:نه ممنون،نمیخوام بدونم... *هارور به کتی زبون درازی کرد بعدش رفت تو آشپزخونه یکم بستنی بقوله کتی:خودایا...چرا این بشر انقد لپه...؟ بیل:یعنی من لپ نیستم؟ کتی:در حال حاضر خیر. بیل:میخوای نشونت بدم عین چی میتونم باشم؟~
کتی:*پرت کردن بالش و دویدن تو اتاق* نزدیکم بشی یجوری می زنمت که نفهمی از کجا خوردی! بیل در حال لود:آهان باشه...*لودینگ* هی بیا اینجا ببینم! تبی:*قولدن اوجولات* محض اطلاع در قفله و عایق جادو هم هست بیل:حالا میفهمم این نوع درا به چه دردی میخوره...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
دو اسلاید خوندم
هیچی یادم نمیاد👍🏻
ایشالا بعدا از اول میخونم الان وسط کلاسم👍🏻
آفرین به تو طبیعیه
سر کلاس میای تستچی؟ نچ نچ نچ
چشمم روشن
کلاس شیرینی پزی بود😭😂
به به تبی شیرینی پز
با سوام آشپزخونه رو خواهید فرستاد هوا:-:
*سواپ
مدیونی فکر کنی یه بار سر نیمرو درست کردن دستمو سوزوندم
منم به سرم زده داستان بنویسم باز فقط ایده ندارم😀زندگی چه خوبه😀همین الان فهمیدم من اصن نمیدونم تو کلاس چندمی راستی...چندمی؟
هم سن هم بودیم والا👏
عه
چه زیبا
آری
من اصن یادم نی قضیه چی بود😭این پارتو میخونم اگر نفهمیدم کلا از اول میخونم👍🏻
قضیه خاصی نداشته فقط برای طنزه😭
کجا قضیه خاصی نداشت زن/یکه:-:
در حقیقت آره اون موقعا نمیدونستم قراره چی بشه ولی الان یاد گرفتم چجوری داستان بنویسم
نگران نباش میرم میخونم...یه صد سال دیگه....اخه خداییش دلم میخواد بخونم ولی گ/ش/ادی نمیزاره
منم دلم میخواد بنویسم ولی گش/ادی پدرهاپو
بالاخره میخوام گ/ش/ادیو شکست بدم و بیام بخونمش!
ایگو منتظر بودم خجالت بکشم ولی خداروشکر کلا تو یه صحنه حضور داشتم-
عیب نداره در آینده سعی میکنم بیشتر حضورت بدم
چون فقط خودمو و خودت و کارول و تبی و آرها موندیم قضیه راحت تر شده
والا ماییم که هنوز زنده ایم به زور میایم بعضی وقتا
کارول:نقشه ریخته بودم امشب بندازمتون تو یه اتاق ولی بیل خطرناک میزنه...پس کنسله...
داداش اوضاع خرابه…
خراب
من چرا عین طوطی هر چی گفتی تکرار کردم
بیل روی مبل به صورت 'خاصی' نشسته بود؛
هی من میخوام مغز تمیزمو جمع کنم تو نمیزاری-
کیلر:مشکلی با تو ندارم،با تحقیر کردن تو،داست هم تحقیر میشه. حالا زانو بزن هاپو~
چه غلطا…
وقتی میگن به بچه گوشی ندید همین میشه دیگه
تنکیو بیبی؛--؛✨️♡
کارول:یادم رفته بود اینا /اشاره به سنسا/ آدم شدن،وقتی بیدار شدم با یه پسر غریبه ژذاب توی تختم رو به رو شدم
Act fool
Fool
الان واقعا از من بدبخت چه انتظاری دارید هیچی یادم نمیادددد
مثل نغمهی سکوت برو اینم بخون
از پارت ۱۰ شروع کن قبلیا همش کنکله
بیل:پرنسس،بیا اینجا کتی:نچ *بیل یه نفس عمیق کشید* بیل:دیگه خسته شدم پرنسس،گفتم بیا اینجا!
چه **** خوریا؛-؛
خیلی *** میخوره؛-؛
آری؛-؛