لطفا منتشر بشه
همه داشتن بهم نگاه میکردن بلند شدم و رفتم بیرون رفتم سمت اتاق دامبلدور پله های چرخان رفتن و منم همراهشون بودم قبل از در زدن چندتا نفس عمیق کشیدم تا از استرسم کم بشه ولی نه خیر پروفسور دامبلدور چه کاری میتونه با من داشته چند تقه به در زدم وارد شدم هیچکس نبود درو بستم و آروم آروم رفتم تو ویوین: پروفسور دامبلدور... چشمم به یه ققنوس افتاد و نزدیکش شدم و یه خاکستر شد پروفسور اومد پایین و گفتم ویوین: من.. من معذرت میخوام واقعا نتونستم کاری براش بکنم پروفسور نزدیکم شد و گفت دامبلدور: نه ویوین.. ققنوس خاصیتش اینه ببین الان دوباره متولد شد نگاهی کردم و دیدم یه جوجه ققنوس از خاکسترا بیرون اومد لبخندی زدم که پروفسور ادامه داد پروفسور:بیا بشین ویوین ویوین: میشه بهم بگین چیکارم دارین پروفسور: بشین با استرس نشستم و پروفسور روبه روم بود و ریلکس داشت خون خونمو میخورد از این حجم از آرامش مثل آتیش زیر خاکستر بودم نزدیک بود فوران بشم پروفسور ادامه داد دامبلدور: ویوین تو یه قدرت خاصی داری که به راحتی نمیشه تورو کشت استرسم بیشترشد و دستامو توی هم حلقه کردم و گفتم ویوین: کسی قراره منو بکشه... اسمشو نبر پروفسور: نه ویوین کسی قرار نیست تورو بکشه فقط اینو بدون که... ورد اواداکداورا یه ورد شکندست که بدون هیچ ردی یه شخص رو میکشه ولی تورو به این راحتیا نمیکشه.. تورو آروم آروم میکشه بلند زد و دستشو روی شونم و گفت دامبلدور: مواظب خودت باش ویوین تو نباید آسیب ببینی رفت از پله ها بالا تا چند دقیقه نشسته بودم و بلندشدم و رفتم بیرون از پله یعنی با پله ها پایین رفتم و وارد سرسرا شدم و روی صندلی کنار هری نشستم
هری: ویوین خوبی سری تکون دادم که صدای دراکو از پشت سرم اومد دراکو: ویوین، ویوین با هری همزمان برگشتیم سمتش دراکو: خوبی؟ سر تکون دادم که نگران ادامه داد دراکو: پروفسور دامبلدور چی بهت گفت که انقدر حالتو بد کرده؟ دهنمو بازکردم که بهش بگم اما صدای پروفسور اومد و گفتم ویوین: بعد واست میگم دراکو سری تکون داد و صاف نشستیم بعداز سخنرانی پروفسور همه مشغول خوردن غذا شدن ولی من دستمو گذاشته بودم زیر چونم به میز خیره شده بوم منظورش از این حرف چی بود الان باید خوشحال باشم یا ناراحت؟! معلومه دیگه ناراحت یه نفر منو بکشه و به این راحتی هاهم نیست من باید با درد بمیرم هری: ویوین دستمو از زیر چونم برداشتم و نگاهش کردم.. هری: خوبی؟ سری تایید حرفش تکون دادم و قبل از اینکه هری حرفی بزنه شخصی بازمو کشید منو هری هردمون به شخص نگاه کردیم و اون شخص کسی نبود جز دراکو، دراکو: باید باهات حرف بزنم به هری نگاه کردم که با چشماش بهم گفت که برم. بلند شدم و همراهش رفتم بیرون محوطه، دراکو: خب.. بگو چت شده؟ چی بهت گفته که این حالته؟ ویوین: دراکو.. پروفسور گفت وردی هست که عرض کمتر از دوثانیه میکشه یعنی خلاصه حرفش این بود ولی گفت منو به این راحتیا نمیکشه گفت آروم آروم زهرشو میزنه، با چشمای پر اشک بهش خیره شدم و با بغض ادامه دادم ویوین: این یعنی یه نفر میخواد منو بکشه دستای سرد یخ زدمو گرفت و با مهربونی گفت دراکو: بهت قول میدم، نمیذارم هیچ بهت آسیب بزنه
توی همون حال لبخند زدم و ناخوداگاه قلبم به حرفش قرص شد هاگرید: ویوین... دراکو شما دوتا چرا بیرونین برگشتیم سمتش که داشت از طرف کلبهش میومد دراکو: تو، توی سرسرا نبودی دستامو از د•ست•اش بیرون اوردم که هاگرید ادامه داد هاگرید: امم.. آره رفته بودم پیش عنکبوت های وحشی چرا اومدین بیرون... ویوین تو داری گریه میکنی با هری دعوات شده دراکو: نه هاگرید فقط دراکو و هاگرید هردوشون بهم نگاه کردن حرف دلمو به زبون آورپم با بغض لب زدم ویوین: نه هاگرید فقط میخوام خودمو لوس کنم با گفتن این حرفم توی بغض تک خنده ای کردم اما دووم نیورپ که بغضم بازشد و با گریه گفتم ویوین: دلم برای مامانم تنگ شده روی دیواری سنگی اونجا نشستم و شروع به گریه کردن کردم، آره من به مامانم احتیاج داشتم زود بود تنهام بذاره هاگرید کنارم نشست و دراکو جلوی پاهام زانو زد و د•ست•امو گرفت و گفت دراکو: من کنارت میمونم، تا ابد خب هیچ وقت تنهات نمیذارم هاگرید: اممم... میدونی چیه ویوین منم وقتی خانوادمو از دست داده بودم حس تورو داشتم ولی یه حرفی میخوام بهت بزنم اونم اینکه... زمان منتظر حال خوبه تو نمیمونه و اتفاقای بد توی راهن و برای مقابله این اتفاقات ما احتیاج به یه ویوین قوی داریم لبخند زدم که هری اومد هاگرید: خیلیه خب هری اومد، اشکاتو پاکن نذار تورو اینجوری ببینه یکم لوسه هرسه تامون خندیدیم هری نگران سمتم اومد هری: ویوین خوبی؟... وقتی دید داریم میخندیدم پرسبد هری: چتونه چرا میخندیدن ویوین: هاگرید میگه هری لوسه هری: هاگرید ، هاگرید هول کرده گفت هاگرید: نه نه مالفوی گفت دراکو خندش بند اومد و گفت دراکو: چی؟ نه خودت گفتی هری عصبی گفت هری: واقعا دراکو دراکو: نه نه هری خودش گفت هری به دنبال دراکو و دراکو هم تموم تلاششو میکرد که فرار کنه منو هاگریدم نگاهشون میکردیم ویوین: اگه باهم خوب باشن خیلی قشنگه مگه نه هاگرید: اوهوم... اولین بار هم دیگه رو به اسم صدا زدن... نگاهی بهم انداخت که پرسیدم ویوین: چیه؟ چرا اینجوری بهم نگاه میکنی هاگرید: شاید واقعا قراره رابطشون خوب بشه.. شاید واقعا تو قراره باعث بشی این دوستی بشی یعنی میشد این اتفاق بهترین اتفاق زندگی من بود هاگرید بلند شد و گفت هاگرید: خیلیه پسرا بسه بریم توی سرسرا اومدن و هممون همراه هم رفتیم توی سرسرا
تقریبا همه بچه ها خواب بودن داشتم از دلشوره میمردم هری با شنل نامرئی رفته و هنوز برنگشته ویوین: چرا نیومد؟ هری شنل رو برداشت و گفت هری: من اینجام عصبی سمتش رفتم و گفتم ویوین: تو نمیگی من از استرس میمیرم انقدر بیخیال هری دوتا دستاشو بالا اورد و گفت هری:اوکی اوکی معذرت میخوام توضیح میدم نشستیم روی صندلی که هری گفت هری: مرحله اول تورنومنت با اژدهاست رون: هری این تقلبه وقتی میدونی مرحله اول چیه ولی باقی شرکت کننده ها نمیدونن مگه نه هرماینی ویوین: رون، تو الان شدی شاگرد هرماینی رون: نه ویوین فقط هری: فقط سدریک نمیدونه به هری نگاه کردیم ویوین: فقط سدریک نمیدونه یعنی همه میدونن هری سری تکون داد و ادامه داد هری: هاگریدم اونجا بود... ویکتورکرام و فلور هم بودن و از مرحله اول خبر دارن هرماینی: نه امکان نداره ویکتور بدونه و نگه ویوین: هرماینی تو هنوز بعد از شش سال نتونستی رون رو بشناسی انوقت میخوای توی دوروز ویکتورکرامو بشناسی رون: نه منم موافقم ویکتور کرام یه قهرمان اون اینجوری نیست ویوین: رون.. یادت بیارم ویکتورکرام کیه؟ رون اخماش توهم رفت و گفت رون: الان که بیشتر فکر میکنم میبینم اره ازش برمیاد ویوین: ولی باید خودم برم ببینم حتما هری: ویوین اژدها اونجاست ویوین: منو نمبخواد بخوره که میریم و میام زود قرار بود خودم برم ولی نشد و مجبورشدم با هرسه تاشون برم واقعا چهارنفری زیر یه شنل قرار گرفتن سخته رسیدیم اره واقعا هری درست میگفت ویکتور و فلور اونجا بودن ماهم بودیم بیچاره فقط سدریک نمیدونست چی در انتظارشه ناخوداگاه یکی از اژدها بلند شد و با هر سختی بود زنجیر رو پاره کرد رون با ترس و گریه گفت رون: چرا داره میاد سمت ما هرماینی: بخاطر ویوین ویوین: چی من هرماینی: اره عطرت میتونه یه اژدها رو جذب کنه انسان ها وقتی زیر یه شنل نامرئی باشی نمیفهمن ولی اژدها میفهمن رون: الان چیکار کنیم ویوین: فقط آروم آروم میریم عقب خب هممون آروم آروم زیر شنل رفتیم عقب و اون اژدها بیشتر بهمون نزدیک میشد با تمام توانمون شروع به دویدن کردیم و پشت یه دیوار سنگر گرفتیم و اژدها گممون کرده بود رون: نمیشد به همه لباسات عطر نزنی ویوین:الان مشکلت اینه که چرا من لباسام عطر دارن مشکلت این نیست که اژدها اون بیرونه رون از شدت عصبانیت من ترسیده بود و گفت رون: هری.. من از خواهرت میترسم هری: خودمم ازش میترسم رون به هری نگاه کردم و تن صدا پایین اوردم و گفتم ویوین:هری هری: چیه خب میترسم ازت
ویوین: خیلیه خب کافیه... چیکار کنیم هرماینی: من هیچی به ذهنم نمیرسه ویوین: فقط تا میتونین برین همه رون: تو چی ویوین: منم میام خب... با شمارش من سه دو یک حالا هر چهارتامون با تمام توان به سمت مدرسه دویدیم و واردش شدیم نفس عمیقی کشیدیم و قبل از اینکه کسی ببینتمون رفتیم توی خوابگاهمون رفتم زیر پتو باید فردا به هربهونه ای که شدع با سدریک حرف بزنم باید بدونه چی در انتظارشه واقعا اگه هری نرفته بود فلور و ویکتور هیچ وقت نمیخواستن بگن غصبی از دست اونا به خواب رفتم صبح ردامو پوشیدم و وسایلمو برداشتم و رفتم پایین همون طور که سمت هری میرفتم با چشم توی میز هافلپاف دنبال سدریک میگشتم بلاخره پیداش کردم نشستم و تموم نگاهم روی اون بود بلاخره بلندشد آروم لب زدم ویوین: خیلیه خب... من رفتم راه افتادم و سعی کردم تنها گیرش بیارم ولی مگه میشد دخترا اصلا دست از سرش برنمیداشتن بلاخره صداش زدم ویوین: سدریک همشون برگشتن سمت ویوین: باید باهات حرف بزنم... خصوصی حرص خوردن دخترا رو دیدم و بیخیال از اونا بازوشو کشیدم و گفتم ویوین: یه کار مهمه برای اینکه شک نکنن گفتم ویوین: درمورد جزوه هاته توی یه راهرو خلوت کشوندمش و گفت سدریک: کدوم جزوه رو میگی آروم گفتم ویوین: مرحله اول مسابقه با اژدهاست سدریک: چی ویوین: مرحله اول مسابقه سه جادوگر با اژدهاست سدریک: تو از کجا میدونی، میدونی کار بر خلاف قوانین بازیه ویوین: میدونی حتی فلور و ویکتور زودتر از تو فهمیدن مرحله چیه... همه میدونن تموم شرکت کننده ها پس خودتو برای نبرد با یه اژدها آماده کن جزوه ای که دستش بودو کشیدم و بلند طوری که همه اونایی که بیرون بودن بشنون گفتم ویوین: ممنون بابت جزوه دد اروم دم گوشش پچ زدم ویوین: حواستو جمع کن
از راهرو خارج شدم و بی توجه به دخترا هافلپاف وارد سرسرا شدم و رفتم و کنار هری نشستم و جزوه رو کوبیدم روی میز هرماینی کمی سمت خم شد و گفت هرماینی: چیشد ویوین: بهش گفتمـ رون: خب... ویوین: کمی تو شوک بود اما بهتر از ندونستن بود.. طفلی اصلا باورش نمیشد که همه بدونن به جز خودش هری: یعنی خیالم راحت باشه ویوین: اره بابا هرماینی جزوه ها برداشت و همون طور که نگاهشون میکرد پرسید هرماینی: اینا چیه ویوین: میخواستم تنها باهاش صحبت کنم ولی دخترا ولش نمیکردن البته نصف هم گروهی هاش دورش بودن منم مجبورشدم بگم جزوه میخوام هرماینی: خوب کردی... جزوه های معجون سازیم هست جزوه ها رو کشیدم از دستش و کمی بهشون نگاه کردم و گفتم ویوین: چقدرم کامله هری: ویوین اینارو باید بهش برگردونی نگاهمو از برگه ها به هری سوق دادم و گفتم ویوین: مگه من گفتم قرار برنگردونم... من فقط نگهش میدارم و واسه امتحان دوروز دیگه میخونم و بعدا بهش پس میدم هرماینی: راست میگه هری اشکالی که نداره هری: خب شاید خودش هم بخواد کلافه جزوه ها رو میز گذاشتم و دستامم روی میز گذاشتم و گفتم ویوین: هری.. امتحان معجون سازی ما دو روز دیگست ولی امتحان معجون سازی هافلپاف و ریونکلاو چهاروز دیگست تا اون موقع بهش برمیگردونم هرماینی: وای هری نگران نباش تو فقط به فکر اون اژدها باش با حرف هرماینی استرس هری بیشترشد خوب حق داشت زیاد بشه واقعا نبرد با اژدها چی کمی نبود جزوه ها را از روی میز برداشت و گفتن جمله من میرم توی اتاق و وارد اتاق شدم جزوه ها رو گذاشتم روی میز نشستن به بیرون نگاه کردم امیدوارم سدریک بتونه از پسش بر بیاد امیدوارم حرفامو باور کرده باشه که باید به نبرد با اژدها باشه بعد از کلی فکر و خیال نشستن مشغول خوندن جزوه شدم واقعا جزوه کاملی بود انقدر کامل بود با خوندنشون هیچ نیاز به خوندن کتاب نبود یا اینکه برم کتابخونه کتابی اضافهتر بخونم خب از امتحان معجون سازی میترسم از پروفسور اسنیپ میترسم از اینکه نمره قبولی نگیرم واقعا ترس وحشت دارم تا آخرشب مشغول خوندن بودم بلاخره تموم شد انقدر دوره کردم که مطمئن بودم امتحانمو خوب میدم صبح بود و همه مشغول بودن تا برای مسابقه سه جادوگر آماده بشن منی که همین طور با استرسی که هیچ جوره نمیشد کنترلش کنی منتظر موندم ویکتور و فلور و سدریک با موفقیت از دوتا مرحله بیرون اومدن هری هم همین طور الان آخرین مرحله بود روز سوم مرحله پایانی
🪄🧸Love you baby
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
ووییییی
خیلی وقته خوندم
خیلی خوووووب بود
چراااااا پارت بعد رو نمیزاری؟
نوشتم داره بررسی میشه