پارت 1 ناظر عزیز و محترم باور کن چیزی نداره💔☺ لطفا منتشر کن رد نشه پلیزز:))♡♡
{ so I let this song say it all پس میگذارم که این آهنگ احساساتم را نمایان کند Then I hope you'll understand once you've listened till the end امیدوارم که وقتی آن را تا انتها گوش دادی، درکش کنی Heard the music in my head so before I could forget موسیقی را در سرم می شنوم خیلی قبلتر از انکه بتوانم فراموشش کنم I start singing شروع به خواندن کردم yeah I was singing آری آهنگی را خواندم this song for you این اهنگ برای توست} جیرینگ سکه ای دیگه توی قوطی قدیمی فرود اومد چشمامو باز کردم و چند نفر که دورم جمع شده بودن شروع کردن به دست زدن لبخندی زدم خوبه...این آهنگم خوب پیش رفت گیتارم و کنار دیوار گذاشتم و نگاهم به رون افتاد کلافه به دیوار تکیه زده بود و نظاره گر من بود قوطی ای که سه چهار تا سکه توش بود و برداشتم و گیتار و تو دستم گرفتم و رفتم سمت رون بریم؟ رون : قشنگ می خونی ها حیف که نمیتونی کنسرت بزاری هری : واقعا قشنگ بود؟ کنسرت کجا بود داداش رون : هوا داره تاریک میشه بهتره بریم خونه هری : اهوم بریم
چرا نمیشه؟ ریموس : آلیس! نمیشه که همینطور تو شهر بچرخی تو دختر منی...من یکی از معروف ترین آدمای لندن آلیس : ولی پدر...من تا کی باید تو این خونه بمونم و به در و دیوار خیره بشم؟ ریموس : آلیس بهتره بری تو اتاقت آلیس : هوفف...بسه دیگه خب خسته شدم...کلافه چنگی به موهام زدم و از پله ها رفتم بالا و در اتاق و باز کردم و وارد اتاقم شدم و در و بستم و به فضای اتاق چشم دوختم اتاقی بزرگ با کاغذ دیواری های بنفش کمرنگ و کف اتاق پارکت و تخت بزرگی با رو تختی بنفش و کمد سفید گوشه اتاق ایستاده و پنجره ای بزرگ کنار تختم رو تخت نشستم و نفس عمیقی کشیدم آخه همش باید مثل زندانی تو اتاق بمونم؟ هوفف...به آینه رو به رو خیره شدم موهای طلایی بلندم آشفته و بهم ریخته بود لبخند مرموزی زدم و رفتم سمت کمد لباس یه هودی مشکی با شلوار مشکی و ماسک مشکی و روی صورتم گذاشتم و موهامو شونه کردم و کلاه هودی و روی سرم گذاشتم حالا دیگه خودمم خودمو نمی شناسم زدم زیر خنده بابا جون وقتی همش نگران آبروی خودتی منم جوری میرم بیرون که کسی منو نشناسه کتونی های مشکی آل استارم و پوشیدم و رفتم سمت پنجره اتاق و به پایین خیره شدم ارتفاع زیادی نبود منم که از ارتفاع نمی ترسیدم از پنجره رفتم بیرون و پریدم پایین روی نوک پا توی حیاط فرود اومدم پوزخندی زدم و از رو زمین بلند شدم خاک روی لباسمو تکوندم و آروم از حیاط رفتم بیرون
خورشید در حال غروب بود و پشت کوه پنهان میشد هیچکس توی خیابون نبود کوچه به کوچه رو قدم میزدم دو تا پسر کنار هم قدم بر میداشتن و می خندیدن یکیشون گیتار قدیمی ای دستش بود و اون یکی فقط راه میرفت و حرف میزد رسیدن به من و حرفاشون قطع شد هری : رون؟ چرا وایستادی؟ رون : به هری نزدیک شدم و دم گوشش گفتم به نظرت ظاهرش عجیب نیست؟ هری : چکار با مردم داری بیا بریم آلیس : تا حالا ندیده بودمش ولی چهره پسر مو نارنجیه واسم آشنا بود.... من تو رو جایی ندیدم؟ رون : ک..کی من؟ آلیس : نه پس من...تو..صاحب اون گل فروشی تو میدون شهر نیستی؟ رون : خب...آره من یه گل فروشی دارم اما صاحبش من نیستم..یعنی مغازه مال من نیست آلیس : نگفتم وارد جزئیات شو..فقط یه سوال پرسیدم اوکی برید خونتون بهشون نزدیک شدم آخه شبا اینجا خطرناکه هری : واسه تو که یه دختری خطرناک نیست واسه منو این خطرناکه؟ آلیس : میدونی؟ حوصله جر و بحث با هر آدمی رو ندارم فقط یه توصیه بود بای بای...ازشون دور شدم هعی خدا مجبورم وقتمو با کیا بگذرونم الان کجا رو دارم برم؟ برگشتم و کوچه رو طی کردم خسته شدم انقد راه رفتم شروع کردم به دویدن همیشه روزی 1 بار و می دویدم حس خوبی بهم میداد حس کردم از کنار اون دو تا پسر گذشتم رون : عه بازم خودش بود هری : این دختر دیوونس صداش واست آشنا نبود؟ چهرش که معلوم نبود رون : نه بابا...تعجب کردم منو می شناخت
آلیس : وارد حیاط شدم همه جا ساکت بود با قدم های آروم و بی صدا سمت در حرکت کردم دستمو روی دستگیره گذاشتم که صدای پشت سرم مانع باز کردن در شد + بانو این وقت شب تو حیاط چکار میکنه؟؟!
ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد نشه خواهش میکنم:) واسش کلی زحمت کشیدم میدونی اگه رد کنی قلبم میشکنه💔 اگه تستام رد شه اکانتم میپره💔😔 پس لطفا منتشر کن اگه منتشر کنی واقعا خوشحالم میکنی پس منتشر کن ناظر مهربونم پلیز:))💚🌚تنک لایک و کامنت فراموش نشه:))♡♡
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مشخصه عالیه ولی فعلا نمیتونم بخونمش درسا زیاد شده💔 تو تابستون صد در صد میخونم
ممنووون کیوتمم💙اشکال نداره درک میکنم خودمم میخوام یه داستان بخونم درسام زیاده💔تنک لاوم
سو گود سو گود سو گوددد
تنککک یوو بیب
محشرههههه🥲
مرسییی کیوتت
گووووددد(:
مرسیییی کیوتمم