لطفا منتشر شه خیلی ممنونم ، لایک و کامنت فراموش نشه مرسییی🥺💖
تصمیمم رو گرفتم..... من .... خب درسته از امبر زیاد خوشم نمیاد و اون همین چند لحظه پیش باهام بد حرف زد ولی اون دوست منه،حداقل هم گروهی یا هم خونه ای من که هست.... باید نجاتش بدم.... من بچگی هام خیلی تنها بودم ولی یادمه از ۵ سالگی به بعد وقتی امبر اومد خونه ما ..... وقتی مامان باب خواستن از پرورشگاه یه دختر هم سن و سال من بیارن که باهام بازی کنه، امبر اون موقع با اینکه کوچیک بود ولی خیلی خوب منو درک میکرد....نباید زمان رو از دست بدم ، الان فرصت اینه که برم و کمکش کنم..... آتیش رو خاموش کردم و تا جایی که میتونستم به سمت تنها صدایی که از امبر شنیده بودم رفتم، دلم براش میسوخت آخه اون پدر و مادرشو ندیده بود و یه بچه یتیم بود،نمیدونم چجوری تو هاگوارتز قبول شده بود ولی در هر حال اون جر خانواده ما امیدی نداشت .... به امبر و گذشته اش که فکر کردم دیرم چقدر خاطرات تلخی داشته
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
3 لایک
مایل به فرند؟😊
نمیدونم غمگینم خوبه خیلی قشنگهه
ممنونم❤