
■P16■ سلام:")ناظر مهربونم میشه منتشر کنی خوشحالم میکنی! قبل شروع یچیزی بگم.یسریا توی کامنتا پیشبینی میکنن لیا به کی میرسه خواستم بگم هنوز هیچی معلوم نیست!پس به کامنتا اعتماد نکنید:)❤️🤝
قبل شروع بالارو بخون...در رو باز میکنم و با صورت متعجبش رو به رو میشم.همون موقع اقای ویزلی از پله ها پایین میاد به سمتش میره و میگه=آلستور!)الستور مودی جواب میده=ارتور خیلی وقته ندیدمت مرد!)بعد به من نگاه میکنه و میگه=لیا بلک؟)سری به نشونه ی مثبت تکون میدم.احتمالا اینم برای محفل ققنوس اومده!دارن باهم حرف میزنن تنهاشون میزارم اصن به من چه!ولی همون موقع سیریوس هم از پله ها پایین میاد و به استقبال الستور میره....فردا صبح با خواب عجیبی بیدار میشم با یاداوری دیروز که جینی بلند جلوی همه به مالفوی گفت من نامه مینویسم براش یادم میوفته که نباید با جینی حرف بزنم!نامه ای رو میزمه...فکر کنم شب که پنجره باز بوده جغد نامه رو اورده...به هر حال..همون موقع که میخوام بازش کنم صدایی از پایین میاد...=لیا!جینی!هری رون!وقت صبحانست!)مالیه.چینی بلند میشه و با چشم غره ای از اتاق بیرون میره نامرو لای کتابی قایم میکنم و بعد پایین میرم.احساس میکنم همه یادشون رفته چه اتفاقی دیروز افتاد انقد که سرگرم بگو بخند هستند!این خوبه.بعد صبحانه سریع بالا میرم نامرو بر میدارم ولی...ولی از طرف دراکو نیست...میخونم=برای سیریوس بلک...از طرف..
《برای سیریوس بلک از طرف ار.جی.بلک(R.G.Balck)...سلام سیریوس..خیلی وقته ندیدمت...نیاز دارم باهات حرف بزنم!خواهش میکنم یه شانس دیگه بهم بده!روز اخر تابستون تو هاگزمید...منتظرتم!》ار جی بلک کیه؟یعنی...کی میتونه باشه؟پایین میرم حتما اضطراریه و به اینکه سیریوس رو از وسط صبحانه بلندش کنم می ارزه بلند میگم=سیریوس!)همه سکوت میکنن و به من نگاه میکنن.=میشه یه دقه بیای بالا؟)سیرویس میگه=اضطراریه؟)سرمو به نشونه ی مثبت تکون میدم.با سیریوس به اتاق جینی میریم به میگم=صبح که بیدار شدم نامه رو میزم بود..)سیریوس میگه=خب؟)میگم=اول فکر کردم برای منه بازش کردم ولی داخلش..داخلش نوشته بود برای توعه!)سیریوس با نگرانی نگام میکنه=از طرف کی؟ننوشته بود؟)نامرو میدم دستش میخونه و زیرلب چیزایی میگه...=گندش بزنن...)میگم=ار جی بلک کیه؟)میگه=مهم نیست...)میگم=یعنی چی مهم نیست وقتی یه بلکه یعنی مهمه !)میگه=یکی از دوستامه..)معلومه داره دروغ میگه.میگم=نمیخواد گولم بزنی!نوشته بلک..فامیلمونه؟نکنه..مامانه؟!)میگه=نه لیا!)و میره بیرون همراهش میرم نگران شده و ترسیده لوپین رو صدا میکنه و بعد چیزهایی بهش میگه که نمیتونم بشنوم
جلسه ی محفل امروز خیلی طول کشید!تموم نمیشه!تو اتاق نشستم...یعنی ار جی کیه؟زنه یا مرد؟جوونه یا پیر؟تو همین فکرام که جینی بدون هیچ در زدنی وارد میشه سمتم میاد=ببخشید لیا...نباید اونکارو میکردم!)چیزی نمیگم=لیا؟؟)میگم=باشه!)میگه=چرا یطوری میگی انگار نبخشیدی؟)میگم=طوری نمیگم جینی بس کن!)جینی=باشه رو مخت نمیرم...واقعا ناراحت شدم که نامتو خوندم.)میگم=جینی میشه بس کنی؟)دیگه چیزی نمیگه زیر پتو میره و میخوابه...ساعت ۲ شبه چیزایی رو کاغذ میکشم که نمیدونم چین..خط خطی میکنم و میخوام کاغذو از پنجره بیرون پرت کنم.بعد یاد پرت کردن نامم میوفتم پوزخندی میزنم به هر حال چیزی نداره که جینی بخواد مچمو بگیره!بیخیال پرتش میکنم.سیریوس بهم گفته این خونه مال خانادان بلک بوده و یه اتاق داره که توش تمام نسبت های خانوادگیو نوشته هیچوقت نزاشته برم توش!الان شاید بتونم برم با این فکر از در اتاق میرم بیرون اون اتاقه یه طبقه بالاتره واردش میشم چراغو روشن میکنم و درو نیمه باز میزارم...رو دیواره تمام خاندان...ولی..جای سیریوس سیاه و سوختست و عکسش معلوم نیست من چی؟منم نیستم!دنبال ار جی میگردم اونم نیست!سرمو تو اتاق میچرخونم شاید بتونم چیز دیگه ای پیدا کنم کتابی زیر قفسه ایه توجهم بهش جلب میشه سمتش میرم روش نوشته خاندان بلک میخوام برش دارم که در باز میه=اینجا چیکار میکنی لیا!؟مگه بهت نگفتم اینجا نیا!)میگم=سیرویس!ببخشید...)میگه=واقعا که!)میگم=خب وقتی بهم نمیگی ار جی کیه کنجکاو میشم!)میگه=کنجکاو نشو خب!)میخندم میپرسم=سیریوس...چرا جای من و تو رو این دیوار نیست؟)سیرویس میگه=خاندانمون..پدر و مادرم قبولم نداشتن.من رو حذف کردن پس تورو هم نزاشتن...)
بهم میگه=حالا هم برو بخواب!فردا جلسه محفل از صبح تا شبه شماها هم باید باشید قراره نکات مهمیو بگن!)میگم=ایول!)بالاخره میتونیم شرکت کنیم..با این فکر از اتاق بیرون میرم و میخوابم.فردا ساعت ۷ بیدار میشیم جلسه ی محفل شروع شده و من و رون دیر کردیم!وقتی وارد میشیم مودی میگه=ای تنبلا!...خب داشتم میگفتم یه مدتیه علامت لرد سیاه تو اسمونه و باید مراقب باشیم...میدونید؟اوضاع خطرناکه و قراره خطرناک تر بشه پس باید هرچی لازمه بدونید رو بهتون بگیم)واقعا خسته شدیم!کل روز رو از ایمنی و چیزایی حرف زد که نمیخواستیم بشنویم...تنهایی بیرون نریم...مراقب باشیم و در اخر گفت=و به غریبه نامه ندیم و نامه دریافت نکنیم!)و به من نگاه کرد گفتم=چرا بمن نگاه میکنی؟!)میگه=دلیل خاصی ندارم!)ولی معلومه خبر نامه مالفوی به گوشش رسیده...به هرحال جلسه تموم میشه خیلی خسته ایم شام میخوریم و به تخت خواب هامون پناه میبریم به تخت خواب هامون...ولی میدونید؟با خواب عجیبی یا بهتر بگم کابوسی از خواب میپرم...نفس نفس میزنم..سعی میکنم تصویر مردی که تو خواب دیدم رو به ذهنم بسپرم..مردی شنل پوش به سمتم میاد...گردنبند سبزی تو دستاشه...پشتش گویی که سیریوس کریسمس بهم داده بود..متوجه میشم اون گردنبنت سبز همونیه که سال اول کنار دریاچه پیداش کردم هنوزم کسی نمیدونه مرد شنل پوش شملش رو کنار میده میگه=به پدرت بگو...بگو که به هاگزمید بیاد...بگو یادش نره!)وقتی میگفت به پدرت بگو به گردنبند اشاره های عجیبی میکرد گوی از پشت سر بزرگ تر و بزرگ تر شد تا اینکه همه جارو دربر گرفت..نفس نفس میزنم مرد شنل پوش کیبود؟انگاری که بهم الهام شده باشه...ار جی؟نه امکان نداره اون برای من اشنا نبود.اتفاق خاصی نمیوفته البته اگر کابوس های هرشبم رو در نظر نگیریم!هفته ی اخر تابستونه به سیریوس میگم=نمیخوای بری به دیدن ار جی؟)سیرویس میگه=چرا برات مهمه؟)میگم=هرشب یکی میاد تو خوابم...احساس میکنم خودشه!یه مرد جونن با موهای سیاه گردنبندی دستشه گویی از پشتش میاد بهم یاداوری میکنه تو باید به دیدنش بری!)سیرویس میگه=خیلی تاثیر گذار بود!فکر کردی اینطوری راضی میشم؟)میگم=حد عقل اسمشو بگو!)میگه=خب چرا تو خواب از خودش نمیپرسی؟)و میزنه زیر خنده.زیر لب میگم =اصلنم خنده دار نبود!)میگه=اخه لیا!یکم فکر کن.من تحت تعقیبم پاشم برم هاگزمید؟!)اینم درسته دیگه بهش چیزی نمیگم
به کوچه دیاگون میریم نامه از هاگوارتز برامون اومده دلووروس امبریج معلم جدید دفاع در برابر جادو سیاه یا همون دفاع مونه...وسایل رو میخریم چون زود اومدیم کسیو تو کوچه دیاگون اشنا نمیبینیم.توی اونجا تو یه هتل کوچولو مستقر میشیم و کل مدت سیریوس به شکل سگه که نکنه یوقت کسی ببینتش بنظر من که اینجوری ضایع تره!روز اخره فرد و جرج پیشنهاد میدن بریم یه چرخی تو کوچه دیاگون بزنیم ولی من به هری میگم=هری میتونم شنل نامرعیتو قرض بگیرم؟)میگه=البته!)و بهم میده...راستش سیرویس میخواد به دیدن ار جی بره و منم میخوام تعقیبش کنم...سیریوس به شکل سگ در میاد هاگزمید خیلی دور نیست.شنلو میپوشم و میرم دنبالش..به هاگزمید میرسیم داخل کافه ی خصوصی میشه.
به سمت میزی میره که مردی نشسته...اون مرد چقد اشناست!پس حدسم درست بوده!سیریوس به حالت عادی در میاد و میگه=رگولوس!)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
یجاییش اشتباه شد درستش اینه=
جلوی همه گفت من نامه نوشتم برای مالفوی یادم میوفته که نباید با جینی حرف بزنم!
عالی❤
ممنونمم
محشرههه
مرسیییی
عالییی
دنبالی ممنون میشم ب تستام سربزنی 🥺
اوکی تنک
اوه راستی به لیست دوستا اضافه شدی 😉🙂🧡
مرسییی شما هم اضافه شدی
عالییی
مرسیییی
پارت بعد لطفا🩵🎼
اوک تنک🌿💜
عالیییی
مرسیییی✨️✨️
پارت بعدی خاهشااااا
اوکی تنککک
عالی بوددددددد
مرسیییی