پارت 8 ناظر عزیز و محترم ناظر قشنگم لطفا لطفا منتشر کن اگه نمی خوای اکانتم بپره منتشر کن رد نشه پلیزززز💔😔باور کن چیزی نداره:))♡
چشمامو با درد روی هم گذاشتم و برگشتم سمتش تام : پروفسور ما اسنیپ : دلیل اوردن چیزی رو حل نمیکنه ریدل! بیاید دفتر من امیلیا : این و گفت و با قدم های محکم دور شد تام : پوزخندی زدم بهتره بریم امیلیا : هعی مگه چاره دیگه ای داریم؟ بریم با قدم های آروم پشت سر اسنیپ حرکت کردیم چند مین گذشت رسیدیم به دفترش وارد اتاق شدیم اتاق تم کلاسیک و دارکی داشت و بوی عطر تلخ همه جا رو فرا گرفته بود شمع های روی دیوار خاموش بودن و اسنیپ یکی شو روشن کرد اسنیپ : بشینید..... تام نگاهی بهم انداخت و رو مبل قهوه ای رنگ چرم کنار میز نشست منم سری تکون دادم و نشستم کنار تام...متعجب و نگران به چهره خونسرد و عصبی سر سخت ترین پروفسور هاگوارتز چشم دوختم و منتظر کلمه ای بودم اسنیپ : قبلا به هردوتون هشدار داده بودم که تو سالن یا برج نجوم پرسه نزنید بعد هردوتون دوباره باهم همین کارو تکرار کردید؟ ریدل از تو انتظار همچین کاری رو نداشتم تو این همه جام و امتیاز های بالا داری تام : پروفسور متاسفم ولی من فکر نمیکنم کار اشتباهی کرده باشم که بخوام به خاطرش تنبیه بشم یا امتیازی از گروهم کم شه من به امیلیا گفتم بیاد اونجا!
اسنیپ : به هر حال شما و دوشیزه لورس تنبیه می شید مثل اینکه کم کردن امتیاز تاثیری نداره امیلیا : پروفسور واقعا متاسفم ولی...اسنیپ : از کی حرف می زنید؟ امیلیا : ا..از امروز تام : من کار اشتباهی نکردم...ولی اگه تنبیهی در کار باشه قبول میکنم حداقل بهتر از اینه که به خاطر کار نکردم معذرت خواهی کنم اسنیپ : هر دوتون با هم میرید جنگل ممنوعه و شب و سپری میکنید! امیلیا : از جنگل می ترسیدم چه برسه به اینکه شب برم تام : لبخند مرموزی زدم با کمال میل پروفسور امیلیا؟ بلند شو امیلیا : نفسمو کلافه بیرون دادم و از رو مبل بلند شدم و از اتاق رفتیم بیرون دم در وایستادم و متعجب به تام خیره شدم چرا گفتی تو به من گفتی بیام برج نجوم؟ تام : بی خیال...به تو ربطی نداره دختر جون بهتره بریم امیلیا : همیشه بحث و عوض میکرد نمیدونم چرا ولی غرورشو دوست داشتم! به خودم اومدم هنوز دم در اتاق اسنیپ بودم و تام پایین پله ها وای چقدر تو فکر بودم با عجله از پله ها دویدم پایین و رسیدم کنار تام...تام : تو چقد فکر میکنی امیلیا : وقتی....نمیتونستم حرف بزنم تو دنیای فکر و خیال زندگی میکردم از اون موقع خیلی فکر میکنم
تام : اوکی...از قلعه خارج شدیم باد سردی می وزید نگاهی بهش انداختم لبخندی رو لبش بود این دختر واقعا عجیبه با هزار تا دردی که داره بازم می خنده عجیبه که با لبخندش منم اخم از صورتم محو میشه! مدتی گذشت و به جنگل رسیدیم صدای هوهوی جغد.... تکون خوردن شاخه برگای درخت همه و همه توی سرم می پیچید امیلیا : لبخندی زدم و کنار درخت نشستم و به تام چشم دوختم بشین تام : نگاهی بهش انداختم و اونطرف درخت نشستم درختی مرز بین منو اون بود امیلیا : بگو تام : چیو؟ امیلیا : از گذشتت تعریف کن زندگیت چطور بوده؟ تام : افتضاح! میدونی پدرم هرگز مادرم و دوست نداشت و مامانم...بهش معجون ع×ش^ق داده بود اونا باهم از...دو....ا..ج کردن و من به دنیا اومدم پدرم وقتی همه چیو فهمید منو مادرمو ترک کرد من هیچوقت پدرمو ندیدم مادرمم یادم نمیاد وقتی دو سالم شد مامانم منو گذاشت یتیم خونه و واسه همیشه ترکم کرد:) فقط 5 سالم بود که هیچکی باهام دوست نمیشد همه ازم دور میشدن همه ازم متنفر بودن چرا؟ چون مثل اونا عادی نبودم می تونستم به زبون مار ها یا...بعضی حیوونا حرف بزنم و از نظر اونا این خطرناک بود هر شب کابوس...کابوس تا اینکه دیگه خوابی ندیدم یا بهتره بگم کابوسی نبود که ندیده باشم همه به چشم یه آدم بد و نفرت انگیز بهم نگاه میکردن اون موقع بود که فهمیدم به آدما نمیشه اعتماد کرد...نمیشه باهاشون دوست شد تنها دوستم یه مار بود....خیلی وقته رفته...و نیست نجینی تنها کسی بود که به حرفام گوش میداد فهمیدم تو این دنیا فقط باید به فکر خودت باشی
امیلیا : دنیا اونقدرام بی رحم نیست تام : عجیبه که این حرف تو عه! امیلیا : چرا؟ چون زندگی سختی داشتم؟ اما من یاد گرفتم هیچوقت به حرفای بقیه اهمیت ندم این چیزیه که خودت بهم یاد دادی تام ریدل! تام؟ میتونم یه چیزی بهت بگم؟ تام : نمیدونم...دلت میخواد بگو امیلیا : من...از تو خوشم اومده!! تام : برگشتم سمتش و متعجب تو چشماش زل زدم پوزخند تلخی گوشه لبم نشست ولی من نمیتونم عا...ش..ق بشم!!..
ناظر عزیز و محترم لطفا لطفا منتشر کن رد نشه خواهش میکنم:) واسش کلی زحمت کشیدم میدونی اگه رد کنی قلبم میشکنه💔 اگه تستام رد بشه اکانتم میپره💔😔 باور کن چیزی ندارههه فقط یه داستانه لطفا منتشر کن اگه منتشر کنی واقعا خوشحالم میکنی پس لطفا منتشر کن ناظر مهربونم پلیز منتشر:))💚☺ امیدوارم به تمام آرزوهات برسی ناظر قشنگم:) تنک:) لایک و کامنت فراموش نشه:))♡♡
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عانیووو
اکیازالانبابتتبلیغعذرمیخوام:))
فقبهتستبیومسربزناگهدوسداشتی!)
-پین؟
تصویر سازیت معرکههههههه بود👍👍👍👍
مرسیییی لاومم لطف داری بیب:)♡
حقیقت است:)👍👍
بوس:)
مثل همیشه عالی بود
پارت بعدی ؟
ممنوونن لاوم منتشر شده
اکی ولییییی جرعتشووو خریداااارمممممممممممممممممم(:
نمیترسه تام قبول نکنه نمیترسه مورد تمسخر قراره بگیره؟
واقعن شحاعه(:
راستی عالللیییی بود(:
واییی اهوم💔😂
نه باو ببین تامم ممکنه دوسش داشته باشه و از اونجایی که تام خودش کاری کرده که امیلیا مورد تمسخر بچه ها قرار نگیره خودشم مسخرش نمیکنه:)
ممنووونن قشنگممم لطف داری لاوم:))🌚💙
عاهوم(:
واییی چرا اینجا تموم کردییی
پارت بعد پلیززز
سارییی لاومم😂💔💚
امروز..به امید خدا اگه منتشر شه
خیلی طول میکشه میدونم🤌😂
اهوم
ویییی اوکییی🥲😂💜
اینجوری نکن با قلب دخترمممم💔💔😭😭
هعییی ساری💔😔البته فعلا چیزی نشده