های گایز بلاخره پارت ۱ رسید
از زبان مرینت از خواب بیدار شدم دیدم ساعت ۷ صبحه رفتم پایین صبحونه بخورم به مامان و بابام صبح بخیر گفتم رفتيم نشستیم رو میز و شروع کردیم صبحونه خوردن بعد صبحونه رفتم وسایل دانشگاهمو برداشتم و رانندم منو رسوند دانشگاه رفتم داخل دانشگاه آلیا و دیدم که داره میاد سمتم گفتم سلام آلیا گفت سلام مری که زنگ خورد و رفتيم تو کلاس ولی وسط راه من سر خوردم و افتادم تو کلاس
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
نویسندگی هرجایی باشه باید اصولش رعایت شه فک میکنی اگه بری تو سایتای دیه بنویسی چی میگن؟
اونا با این داستان جوری باهات حرف میزنن که خودت پاکش کنی:-:
قصد توهین ندارم بازم میگم*
ولی خب قبلش برو راجب عشق تحقیق کن بعد ..
عشق چیزیه که آدم زمان میخواد تا درکش کنه ..
دوستی چیزیه که با عشق اشتباه گرفته میشه
کلیشه ای تا چه حد🗿😑
اشکالات و کلیشه هات :
کشف هویت زود هنگام .. عشق سریع ..
حتی توی خود میراکلسم زمان برد تا عاشق بشن و حسشونو درک کنن و در آخر ببینن عشق واقعیشون کیه ..
قصد توهین ندارم اما این اسمش عشق نیست حتی هوسم نیست..
.. کلا این حس خاصی نیست فقط یه چیز بچگونه ست .
عالییی
پارت بعدد
میسیییییی
پارت ۲ منتشر شده ولی ناظرا همش شخصی میکنن