
بلونا:فلورا کاملا دیوانه شده بود.همه چیز را میشکوند. کایدن سعی میکرد آرومش کنه ولی فلورا الان یک مرده متحرک بود. فلورتیا باید تصمیم می گرفت و قبول کرد این کار رو بکنه. تا الان 2 برادرش را از دست داده بود . برای آخرین بار مادر بیمارش را بغل کرد و پیش کایدن رفت. ♢من انجامش میدم ♤اما مادرت...♢مهم نیست . فلورتیا اکنون در برابر اقیانوس زانو زده بود . اقیانوس با لبخند گفت : تو لحظات آخر چیزی برای گفتن داری. ♢همش زیر سر تو بود؟ ■نه زیر سر من بود. ♢تو کی هستی؟ ■ققنوس. ♢تو... ■ میدونی جادو نه مال ماست نه مال آدما ، جادو مال طبیعته. چیزی که ما دزدیدیم. ♢دزدیدن؟ ■بذار تعریف کنم برات : هزاران سال پیش جادو تو طبیعت پخش بود . روزی 4 دختر که دونفرشان خواهر بودند توسط جادو از دست گرگ های وحشی نجات یافتند . اونا طمع پیدا کردند به این جادو و به مرکز اصلی جادو که درخت بلوط بود رفتند. جادوش رو گرفتند و خودشان را منبع جادو معرفی کردند،کسانی به نام های فینا ،دینا،آکینا و شینا. اونا سال ها بود باهم دوست بودند و با بی رحمی ، تمام جادو را از درخت گفتند. خودشان را 4 حلقه تعریف کردند و از 4 اسطوره ققنوس ، اقیانوس ، شیردال و اژدها آبی استفاده کردند.
تاریخ را پاک کردند . من و آکینا دو تا خواهریم که جز 4 حلقه ایم. صد در صد طبیعت دنبال پس گرفتن چیزی بود که مال خودش بود. بعد از سالیان سال صاحب جادو بودند ، حتی بعد از مرگشان طمع جادو رو داشتند. پس روحشان را زنده نگه داشتند و توافق کردند که حدود 10000 هزار سال فقط یک نفر نماد جادو باشه تا بتوانند در حالت روحی به صد در صد قدرتشون برسند و ما خواهرم آکینا را انتخاب کردیم ، روح او درون اقیانوس زندگی می کرد و برای بازیابی قدرت آدم ها رو نماینده خودش معرفی می کرد. ♢پس چرا مادرم ...●مادرت احمق بود منم ازش سوءاستفاده کردم وگرنه مادرت فایده ای نداشت، فقط چون ساده لوح بود . حالا با مرگت اون زجر میکشه . من عادت دارم آدما رو زجر بدم . ♢چطوری میشه جادو رو به طبیعت پس داد؟ ■حالا که داری میمیری بهت میگم : باید لوح نفرین شده را که داخل گردنبند فلوراست رو گیر آورد و اونو شکوند ، اون وقت هست که ما میمیرم و جادو به صاحب اصلیش برمیگرده. ♢چرا گردنبند مادرم؟ ■ما این کار رو نکردیم ، اولین ملکه اقیانوس این کار رو کرد ، اون حتی یک کتاب درمورد اقیانوس نوشت و توش به صورت مخفیانه حقیقت جادو رو گفته بود و صمیمی ترین دوست ما رو نگهبانش کرد. اون لوح را پیدا کرد و اون را درون گردنبندش مخفی کرد ، این گردنبند رسید به فلورا
♢مادرم حقیقت رو میدونه؟ ■امشب بهش میگیم ... قبل از مرگت آرزویی نداری ؟ فلورتیا داخل ذهنش گفت (باید وانمود کنم که طرف اونام و این راز رو به یکی نوادگان کاستال برسانم نفرین میکنم اون و پرنسس تاریکی و یک دختر که خون مادرم رو داشته باشه) ♢ تا 1000 سال پرنسس تاریکی، و دقیقا 1000 سال دیگه نوه دختری کاستال و نوه دختری رایسان رو نفرین کن.■ازت خوشم میاد ، خوب بخوابی و فلورتیا را به درون آب انداخت. فلورتیا دست و پا نزد و گذاشت غرق بشه . صحنه ها چرخیدند و حالا فلورا همه چیز را می دانست. اون گردنبندش را شکوند و هر تیکه اش را یک جا مخفی کرد . حالا فلورا کاملا ضعیف و بیمار بود ، تمام پسرانش مرده بود و تنها فرزند باقی مانده دخترش تینا بود . اما تینا اون با دایه بزرگ شده بود ، هیچ وقت نتونسته بود عشق پدر و مادرش را دریافت کند. اون از خانواده اش تنفر داشت. فلورا دخترش را دوست داشت ولی نمیخواست بهش آسیب بزنه. فلورا از کایدن دعوت کرده بود و کنار صخره ایستاده بودند . ♡ تو دوستم داشتی ؟ ♤فلورا، من... ♡میدونم بخاطر من اون زن و بچه اش را کشتی ولی چرا اینقدر عذابم دادی؟ ♤من کار هام دست خودم نبود .
♡کایدن من هنوز دوستت دارم ولی ما نباید هیچ وقت باهم ازدواج می کردیم. ♤ف...فلورا ♡میدونم از کایرا متنفری و منم متنفرم ولی تینا عاشق پسر کایرا شده ، دایه اش بهم اینو گفت . این عشق حقیقی است ، لطفا اونو از این عشق محروم نکن ، باد موهای فلورا تکان می داد. ♡ دوستت دارم کایدن کاستال و برای همیشه چشم هایش را بست ، فلورا خودش را از صخره پرت کرد پایین . ♤ فلورااااااا. همه جا سیاه شده بود . همه عزادار امپراطریس بودند . تینا در کنار جوهان قدم می زد. ♡ با اینکه هیچ وقت ازش عشقی نرفتم ولی اون مادرم بود . ♧اشکالی نداره تینا ، من کنارتم. ♡مرسی که هستی . و آخرین سکانس ها مرگ کایدن بودند . کایدن همه چیز را برای تینا گفت . تینا قسم خورد، انتقام میگیرد و قوی ترین امپراطوری را میسازد و بالاخره همه چیز تموم شد . حالا بلونا تو تاریکی مطلق بود . ♢پس همه چیز رو دیدی؟ ♡فلورا؟ ♢دسته خودمم! ♡...♢میخوای بیدار شی؟ ♡نه... ♢چرا ؟ ♡اینکه فینا در حقیقت دشمنه و درون منه عذابم میده . ♢برو و انتقام همه رو بگیر. نمی تونی از چیزی که هستی متنفر باشی.♡من نمیخوام ! من میترسم. ♢فقط امپراطوری رو مال خودت کن ، پدرت رو کنار بزن ! تو میتونی.
اولیویا:سنم خیلی کم بود که شدم برده 4 حلقه . اونا به من کشتن آدم ها رو یاد دادن . بهم بدجنس بودن رو یاد دادن. من نماینده اقیانوسم. هزار سال پیش اون زن ، فلورتیا کاستال یک نفرین روی 3 نفر گذاشت و ققنوس گول فلورتیا رو خورد . روح ققنوس و شیردال و اژدها آبی باید آزاد بشه . آن وقت تمام جهان حکم بردار 4 حلقه خواهند بود . ♧سلام اولیویا من! ¤ سلام کاول. ♧چه خبر؟ ¤مطمئن شدم که پای یک شورش درمیونه، یک شورش بزرگ! بلونا:من پدرم رو میکشم و این فساد رو از بین میبرم. پلک هام را تکان دادم. ⊙♢ بلونا! ♡چند وقته که خوابم؟ ♢3 روز ⊙ بلونا چه خبرا؟ تک تک اتفاقات رو براشون توضیح دادم. ♢پس الان... ♡ من همه چیز رو درست میکنم. این وظیفه ای هست که به ما متحول شده . ⊙ ولی چطوری؟ ♡ ما متحدان خودمون رو پیدا میکنیم ، تو کل امپراطوری. و در آخر 2 سال بعد در تاریخ 24 مارس، سالروز تاسیس امپراطوری وقتی همه اینجا هستند نابودشون می کنیم.
سلام میدونم خیلی وقته نیستم ولی سعی میکنم این مدت زود زود پارت بدم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود
حرف نداشت!!!
مرسییییی
من برگشتم(با فشار امتحانا )
و منی که باید برم چون قلمچی دارم
عالیی بود وای مرگ کایدن و فلورا بد بود اونا کراشام بودنننننننننن بلونا باید انتقام بگیرههههه
بک می دم!💜🐋✨️
بک می دم!💜🐋✨️
بک می دم!💜🐋✨️
بک می دم!💜🐋✨️
بک می دم!💜🐋✨️
بک می دم!💜🐋✨️
بک می دم!💜🐋✨️
بک می دم!💜🐋✨️
بک می دم!💜🐋✨️
بک می دم!💜🐋✨️
ادمین لاوم تستت عالی بود!پین شم؟؟🥰🤎