این داستان درباره ی دختری به اسم مرینت است که عاشق ادرین اگرست است، آنها باهم یک زندگی عاشقانه را میخواهند شروع کنند...
امروز صبح از خواب بیدار شدم.رفتم آشپز خانه که صبحانه بخورم😴.یک دفعه شکر رو ریختم روی زمین! از پس که دست و پا چلفتی ام!😅🤦♀️مامان و بابا برای ناهارم غذا های خوش مزه ای گذاشتند. ای وای! دیرم شد!😰سریع و با عجله به ایستگاه اتوبوس رفتم...
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
فالو=بک♡
فالو=بک♡
فالو=بک♡
فالو=بک♡
فالو=بک♡
فالو=بک♡
فالو=بک♡
فالو=بک♡
فالو=بک♡
فالو=بک♡
فالو=بک♡
فالو=بک♡
فالو=بک♡
فالو=بک♡
فالو=بک♡
فالو=بک♡
فالو=بک♡
فالو=بک♡
فالو=بک♡
فالو=بک♡
فالو=بک♡
فالو=بک♡
#حمایت=حمایت #
چشم همایتت میکنم
کم بود ولی عالیه
عانیووو
اکیازالانبابتتبلیغعذرمیخوام:))
فقبهتستبیومسربزناگهدوسداشتی!)
-پین؟