10 اسلاید صحیح/غلط توسط: آیوکا..! انتشار: 2 سال پیش 447 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
چه نویسنده خوفیم من هم ظهر پارت گذاشتم هم بعد از ظهر...!
که یدفعه isfj و isfp رو دیدم که اومده بودن ملاقات ...isfj تا منو دید پرید بغلمو گف:وایییییی توو چرا از خوودتت مراقبتت نمیکنییییی عهه بعد از اون تصادفف بدنت خیلیی ضعیفف شدهه باید مراقبب خودتت باشییی تو اصلا چیزی خورده بودییی که داشتیی میرفتیی شهر بازییی دکتر چی گففف ...(همچنان ادامه دارد اما نویسنده مرضی یا دردی به ذهنش نمیرسد بگوید) infp: نگران نباش من حالمم عالیهه بهتر از اینن نمیشمم../ isfp: ببینم اونا کین کنار enfp؟ infp: اونا estp و entp ان isfj:ببینممم چرا اینقدد قرمزهه پوستشونن ولی دارنن از سرما میلرزنننننن infp: اون دیگه تقصیر خودشون بود.../ isfp: اما این شکلی سرما نمیخورن؟ همینجوریش مریض به نظر میان برگشتم سمتشون که خوب با دیدن قیافه هاشون دلم براشون سوخت چقد من بی رحمم اوما خواستن منو خوشحال کنن ولی من اینجوری اذیتشون کردم.../ شروع کردم به گریهه infp:ببخخخشیدددد منن معذرتتت میخامممم چقدررر منن بی رحمم و سنگدلممم واییی ببخشیددددددددددددددد ببینن چه بلایییی سرتونننن اوردمممممممممممممممممممممممم ... و خب گریم شدید تر شد (دیگه لوس طوری ولی نمد شاید عادی باشه اصن نمد)
بلی تر
enfp خندید و گف: تجربه جالبی بود دوست من فقط فهمیدم نباید هیچ وقت و به هیچ عنوان عصبانیت کنم..infp: واییی من از دلقک ها همم ترسناک ترممم ببخشیددenfppppp! گریه ام بازم بلند تر شد که یهو entp گف : ناراحتی باشه اوکی ولی با گریه این وضع ما درست نمیشه هاچووووووففف(عطسه*) isfj: راست میگه باید اول لباساتونو عوض کنین ..../ کم کم گریه بند اومد و isfj کیفشو باز کرد و سه تا ست لباس که دوتاش مردونه بود و یکیش زنونه رو بهشون داد و گف : شما سه تا اول اینا رو بپوشین بعد بیاین رو زخماتون پماد بزنم ... سه تایی با هم لباسا رو همزمان برداشتن و رفتن عوض کنن که isfp گف : infp...وقتی ابتدایی با هم درس میخوندیم یه بلا بزرگ تر این و وحشتناک ترش رو سر اون قلدری که اذیتم میکرد اوردی..کلا مود تو کیوت وحشی بودنه؟ infp: حیحی نه چیز خاصی نیست فقط نباید عصبانیم کنی ... اگه عصبانی نشم همیشه یه کیوت و گوگولوی ارومم.../
لباساشون رو عوض کردن و اومدن estp یه لباس ابی گیرش اومده بود که بامزه بود به نظرم enfp هم یه لباس بنفش گیرش اومده بود که فهمیدم چقد رنگ بنفش بهش میاد با اینکه معمولا سبز میپوشه اما entp...با لباس سبز خیلییییییی کیوتتت شدهه بودد سه تاشون مثل ادمایی که رفتن ساحل و افتاب سوخته شدن اومدن پیش isfj تا بهشون پماد بده../ اثر پماد خیلی سریع بود شاید چون سوختگی خاصی نبود و خب دوباره پوستشون مث اولش شد...infp: میگم چیزه..چون اینطوری رفتار کردم چطوره برای اینکه از دلتون در بیاد همگی با هم بریم رستوران؟...همه با هم داد زدن: عالیهههه...isfp:یه جایی رو میشناسم که غذاهاشون خیلیی خوشمزس میخواین بریم اونجا؟ دوباره همه با هم: عالیییععع ...و اینطوری شد که من پس انداز 6 ماهه ام رو یه شبه زمین زدم.../
رسیدیم اونجا و گارسون اومد که سفارشا رو بگیره enfp یه همبرگر کودکان با یه فانتا خرید(همبرگر کودکان رو هم فقط بخاطر جایزش گرف😐) isfp یه پاستا گرف با موهیتو isfj هم پیتزای سبزیجات با دوغ گرفت..(حالا دوغ گازدار یا بی گاز معلوم نیست../) estp دو تا همبرگر با دو تا کوکا کولا گرفت که تهش بخاطر اینکه داشتم عصبانی میشدم با entp تقسیمش کرد.../ برای خودمم چیزی نموند(پول حاجیا پولل) و یه اب معدنی گرفتم...اما وقتی isfj دید من هیچی سفارش ندادم گفت که نصف پیتزاشو با من تقصیم میکنه و خب منم چون گشنه ام بود با کمال میل قبول کردم../ وقتی منتظر بودیم که سفارش ها رو بیارن یه فرد اشنا رو دیدم infp: هییییییی istp چطوریییی istp: تو اینجا چیکار میکنی؟ پارسال دوست امسال اشنا دیگه به ما سر نمیزنی؟ infp: نمیخام بهونه بیارم ولی میبخشی دیگه امسال خیلی تنبل شدم.../ istp:این که عادیه همیشه تنبل بودی حتی اونموقع که میخاستیم مهم ترین پروژه سال رو اماده کنیم تو همش رو تختت خوابیده بودی!...infp: اما اخرش پروژه مون بالاترین نمره رو اورد یادته؟ istp: هوم اره ایده های تو خیلی خوب بودن منم خوب میسازم پس اره..infp:اصلا هواسم نیست همینجوری وایسادی بیا بشین istp: اخه ...enfp: بس کن دوست قدیمی بیا دیگه...istp: اوک ولی چیزی نمیخورم infp: نه دیگه نمیشه اینجا همه مهمون منن تو هم باید یه چیزی بخوری!istp:... به زور براش یه نوشابه با مرغ سوخاری سفارش دادم...و خب نمیدونم چرا ولی entp از وقتی istp اومده یه کم بیشتر از قبل تکون میخوره..(نکته: infp پیش enfp و entp نشسته بود اما وقتی istp اومد enfp بهش جا داد و اونم پیش infp نشست)
غذا رو اوردن و همه با هم تقصیم کردیم با اینکه چیزی سفارش نداده بودم اما ظرف غذام پر شد حتی دیگه نیاز نبود از پیتزای isfj یه نصفه کامل بردارم اما اون بهم دو تیکه بزرگ از پیتزاشو داد..entp همچنان وول وول میخورد که با خودم فکر کردم شاید یجور مشکلی با هم دارن و سعی کردم که اهمیت ندم..وقتی غذا تموم شد یه اروغ گنده زدم و همه خندیدن خودمم خندیدم../ از اونجا بود که جنگ اروغ شروع شد و همه از دم اروغ زدن .../ بعد من اب معدنیم رو بالا اوردم و گفتم : به سلامتی این روز که خیلی خوش گذشت ... همه نوشیدنی هامون رو به هم زدیم حتی دوغ isfj هم بینشون بود../ بعد که کم کم همه داشتن میرفتن entp دستمو کشید و با خودش برد..infp: داریم کجا میریم؟ entp: به این نتیجه رسیدم از خودت مراقبت نمیکنی پس امشب میای خونه من infp: اما ما تازه اشنا شدیمم.../ entp: نه خیرم خیلی زیاده یک روز کامله که همو میشناسیم تازه کارایی کردیم که همه بعد یکی دو سال دوستی انجامشون میدن../ infp:..درست اما میشد بریم خونه من entp: از اون لحاظ بگم که من همه جا راحت نیستم infp: با خودت نگفتی ممکنه منم راحت نباشم؟؟ مگه خانوادت میزارن؟ entp: نترس خونواده من رفتن مسافرت و امشب نیستن../ دیگه چیزی نگفتم و بحثو کش ندادم .. نمیخاستم مثل امروز صبح خنگول و احمق باشم و با بحث اضافه الکی خودمو از خجالت سرخ کنم و entp رو به خنده بندازم../
رسیدیم به یه خونه کوچولو که دارک میزد و کثیف اما دوست داشتنی بود entp: بفرما اینم از خونه من infp: خونه کوچولو و دوست داشتنی ایه entp: مرسی! مردم وقتی اینجا رو می بینن میگن اینقد کثیفه که مث خونه قاتلا میمونه infp: حرف مردم برات مهمه؟ entp: معلومه که نع!..infp:پس هیچی دیگه../ رفتیم داخل خونه تاریک و گرمی بود..
infp: ببخشید entp واقعا نمیخام بی ادبی کنم ولی خیلی خوابم میاد قراره کجا بخوابم؟..entp: روی تخت من infp: پس خودت چی؟ entp: کنار تو infp: مگه تختت چقدر جا داره؟ میگم بهتر نیست من رو زمین بخوابم؟..entp:حالا وایسا خوابالو راجب به اونم تصمیم گیری میکنیم فعلا بیا یه دست بازی بزنیم../infp:آخ جونن بازی فکری؟ چطوریی؟..entp:یه دست شطرنج خوبه؟ infp:با اینکه زیاد بلد نیسم ولی اوکیی ...شطرنج رو اورد وسط هی بازی کردیم و بازی کردیم لحظه به لحظه به برد نزدیک تر میشدم و مهره های سفید بیشتری بیرون میرفتن(نکته*entp سفید برداشت infp مشکی../)تا اینکه بالاخرهه infp: کیشش entppp! اما اون با یه حرکت همه زحمت هامو به باد داد...entp: توعم کیش و مات infp!حیحیحی infp: واییی تو چقدد بلدییی با یه حرکت هم خودتو از کیش خارج کردی هم ماتم کردیی ولیی من خیلی زحمتت کشیده بودمممم../(دوستان من نویسنده از کل بازی شطرنج فقط اسمشو میدونم و نمیدونم این بازی چطوریه اره..) entp: خودت گفتی با تمام قدرتم بازی کنم؟! infp: میدونمم ولی نمیدوستم اینقد بلدیی ولی عیب نداره دفعه بعد حتما میبرمت
entp: مطمعن باش دفعه بعدیم نمیتونی ببری! infp: عهه راست میگی نخیرمم اصلا...*خمیازه..اصلا بیا بریم بخوابیم entp: *خمیازه تر..اوکی تو برو رو تخت من رو کاناپه میخابم../infp: نخیرم نمیشه من رو کاناپه میخابم تو برو رو تخت . entp: ببینم امروز من رو تخت بیمارستان دراز کشیده بودم یا تو؟ اوردمت اینجا ازت مراقبت کنم نه اینکه کمرتو داغون کنم! infp: تو خیلی با من مهربونی نیاز نیست اینقده لطافت به خرج بدی تازشم خودت گفتی که به جاهای جدید عادت نداری اتفاقا من خودم همیشه نشسته رو کاناپه خوابم میبره..یدفعه entp بلندم کرد و خلاصه که بغلم کرد و برد انداختم رو تختش../ بعدش درو قفل کرد و رف رو کاناپه بخوابه../ منم که خوابم میومد تا رسیدم به بالش و پتو گرفتم خوابیدم .../ صب که پاشدم ساعت 9 و نیم بود و بوی املت کل خونه رو پیچونده بود پاشدم رفتم طرف اشپز خونه و entp رو دیدم که داشت املت درست میکرد ...entp: بالاخره بیدار شدی نه؟ infp: تو از کی بیداری؟ من هنوزم خوابم میاد اصلا دیشب ساعت چند خوابیدیم؟ entp: تو ساعت 3 خوابیدی منم 3 و نیم البته مه من 8 بیدار شدم به لطف زنگ گوشیم..infp: عجب../ گوشیمو باز کردم و 64533 تا تماس از enfp دیدم ../
رفتم به یه اتاق دیگه و بهش زنگ زدم infp:سلام enfp چطوری../enfp: ههههییییی دختررررر تووو کجایییی کللل خونتووو گشتممممم نبودییییییی نکنه همونججا خوابتت بردههه infp: نه اتفاقا خونه entp ام enfp: چیییییییییی واتت باورمم نمیشههه تو و entpppp باهم بزن و ببندیی داریننننن عععهه چرا به مننن نگفتیییی infp: کدومم بزننن و ببنددددد enfppp عهههه enfp: پس خودت هنوز خبر نداری ها...حیف چه کاپل کیوتی میشین../infp: کدومم کاپللللل کدوممم زوججج از چی حرفف میزنیی enfp: دخترر نفهمیدی مگه دیشب istp کنارت نشسته نبود؟ یادته entp چقدر ساکت شده بود و همه اش به istp زل زده بود؟ infp: شاید یه مشکلی دارن../enfp: کدومم مشکل اونا حتی همو نمیشناسنن تازشم مگه نمیگفتی تو توی خوابت همیشه یه مرد با لباس و موهای بنفش و چشمای بنفش میببینی؟..infp:حالا که فکرشو میکنم دیشب اصلا تو خواب ندیدمشenfp:خوبب دلیلشش واضحهه چون الام پیش هم هستیدد infp:نمیدونم باید راجب بهش فک کنم enfp: برو تا خودد صب فک کن من باید برم کار دارم خدافظ../
شاید enfp راست میگف؟..ولش کن از الان خودتو درگیر این موضوع نکن شما فقططط دوستید دوستت(اره ارواح عمه عمه هات../)entp: هیی infp املت امادسس ../رفتم اشپز خونه و یه املت خوشمزه دیدم با نون سنگک تازه (چیه اینجا خارج نی ایرانه اتفاقا entp صبح زود رفته سنگک خریده😍😐)سریع یه لقمه ورداشتم و گذاشتم تو دهنم infp:واییی جه خوشمزسس(*با دهن پر..)entp:(میخنده) اروم اول بخور بعد حرف بزن نپره گلوت..اما دیگه مار از کار گذشته بود من سکسکه ام گرفته بود و نمیتونستم کنترلش کنم از اون طرف entp سعی میکرد جلوی خنده اش رو بگیره سریع یه لیوان اب داد دستم../وقتی خوردمش سکسکه ام رفت و entp که دیگه نمی تونست خودشو کنترل کنه از خنده منفجر شد../منم از این ور با یه قیافه خجالت زده لپ گلی میگفتم اصلا هم خنده دار نیست../infp:بسه دیگه بیا غذا بخوریم خسته شدم entp: اوکییی اینقد خندیدمم اصلا پ...ره شدمم هر هر ./ بعد از اینکه صبحانه رو خوردیم از entp خداحافظی کردم:بعدا میببینمت entp:در اینجا همیشه به روت بازه infpp! داد زدم: پسس اینطوریی همیشه میامم پیشتت../ به راهم ادامه دادم و تو راه به entp فکر میکردم../درسته اون همون پسریه که همیشه توی خوابام دستمو میگیره اما ما به جز دوست بودن چه رابطه ای ممکنه داشته باشیم؟..اصلا ما تازه آشنا شدیم چطور میتونم به رابطه داشتن باهاش فک کنم؟!(گلم تو نیاز نیست فک کنی اگه entp تایپ دازایه همین نویسنده شما دوتا رو به هم میدوزه..حالا صب کن)../
فلش بک: _حالا این بچه رو چیکار کنیم؟ مامان باباش خیلی وقته از اون سفرشون به مثلت برمودا برنگشتن../ +باید بفرستیمش پرورشگاه تا کی ازش مراقبت کنیم؟!من نه رابطه ای دارم باهاش نه هیچی نمیشه که تا ابد ازش مراقبت کنیم اون به پرورشگاه میره!.. نشسته بودم روی زمین.. من فقط 5 سالمه چرا مامان بابام باید به یه سفر که همه میدونن تهش منتهی به مرگ میشه برن و منو تنها بزارن؟ معلومه چون من خیلی احمقم و خیلی منزجر کننده ام اصلا قابل تحمل نیستم و اطرافیانم همه ازم دوری میکنن _وایسا کجا میری؟ تو که خیلی نوشیدنی خوردی م*ستی +مهم نیست من این بچه رو میبرم به پرورشگاه مهم نیست که چی بشه _وایساا.../اما اون فرد غریبه که تو این دو ماه ازم مراقبت که چی بگم برام باقی مونده غذاشونو میورد برام م*ست کرده دستمو کشید داخل ماشینش و داد زد و گف که از جام تکون نخورم..منم چون دلیلی برای تکون خوردن نداشتم از جام تکون نخوردم ../مدتی گذشت و اون م*ست تر از قبل با چن تا بطری نوشیدنی وارد ماشین شد و ماشین رو روشن کرد و گاز داد../ خیلی گاز میداد منی که به هیچی اهمیت نمیدادم کم کم داشتم میترسیدم../ چند تا پیچ رو همینطور که پاهاش رو گاز بود رد کردیم اما سر پیچ اخر ماشین دیگه طاقت نیورد و کاملا پرت شد و از جاده خارج شد../ یه کم که گذشت و تونستم موقعیتم رو درک کنم فهمیدم که اون مرده و خب خیلی سریع هم مرده چون سرش از پنجره بیرون بود و موقع تصادف درب راننده مچاله شده بود و کله اون هم باهاش کنده شده بود از دیدن اون ج*نازه جیغ کوچولویی کشیدم چون گلوم درد میکرد نمیتونستم بلند تر داد بزنم تازه اون موقع شب هم پرنده پر نمیزد گریه کنان میخاستم که از ماشین خارج بشم لحظه به لحظه وضعیت خطرناک تر میشد و منم لحظه به لحظه بیشتر میترسیدم و ماشین بیشتر به طرف دره پرت میشد منم نمیدونستم چیکار کنم سعی میکردم با تکون دادن اون ج*نازه چاق و خودم تعادل رو حفظ کنم که یدفعه../
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
29 لایک
لطفا از انیمه هم سناریو درست کن خواهش
ولی فکر کنم اون لحظه که infp اومده بود خونه entp رو از انیمه میخوام پانکراستو بخورم الهام گرفتی نه؟
ما ENFP ها هممون سمج ایم🗿📿(اشاره به اس ۷)
وایییی لطفا بعدیو بذااااااااااار
چشش بعد امتحانام میزارمش../ البته../ نمد امروزم یه تلاشی میکنم تا بزارمش../
تروخدااا پارت ۳ رو بزااارررر
هاممممم بعد امتحاناتم میزارمش../ معذرت میخام اینقدر طول میکشه🙃
اگه رد میشه تو نظرسنجی بزارش
هومممم فکر بدیم نیس../ ولی اونطوری حمایت میشه؟ من نمدونم تازه واردم../
حمایت میشه
عالیی 💕🐱
فقط أي ان اف پی رو که بخاطر جایزه ساندویچ کودکان گرفت😂😂😂من ای ان اف پیم.
نهههههههه entpمال منهههعهههههههه.من يه enfpهستم و entp وenfpبیشتر به هم میان...
حسودیم شد......
الان گریه میکنم....اهو اهو اهو
اههه دیگه ببخشید خودمم حسودمم entp رو برداشتمممم نمیدونم ولی من بشدتتتت intj رو با تایپت شیپ میکنمم و حس میکنمم بشدتتت به هم میانن ولی اره نمد
آخخخ منم enfp ام دلم جایزه ی همبرگری خواست😂😂😂
دقیقا حق
ولی من تنها enfp ای ام که حاضر نیس با intj شیپ بشه ؟
منم ENFP ام منم بازی
نخیررررررممممم
entp مال خودمههههه
وای منم کرهشمentpبا اینکهenfp
عه دوستان هم تایپ همگی ریختن زیر این کامنت...
دم enfp گرم با همبرگر جایزه گرفت😂😂😂
اره باو enfp ها گودرتمندن../
عالیییی بوددددد
بیا جایزت🗿🍰
عر کوکا ساننن../میسی