یه داستان مربوط به mbti از زبون یک infp اگر مشکلی بود توی داستان لطفا بهم بگید ممنونمم
روی تختم دراز کشیده بودم و به اون فکر میکردم..نمیدونم چطور توصیفش کنم ولی..
enfp رو میببینم که داره به طرفم میدوئه..وایسا نکنه میخاد روی تخت بپره؟!...enfp مث خرگوشی که به لونش برمیگرده پرید روی تخت و من شانس اوردم که به موقع خودمو کنار کشیدم وگرنه دنده هام شکسته بود..enfp:هی infp یادتتت رفتهههه_چی رو؟+مگههه امروززز نمیخواستییی بیاییییی بیرونننن عههه _یادم نمیاد که قول داده باشم که میخوام برم بیرون +عهههه قبول نیسسستت تو به منن قول دادیی بریممم شهرر بازییی _دقیقا کی؟..
اما دستم داشت کشیده میشد و از خونه خارج شدم..
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
34 لایک
داستانت گود بود..
میشه توی داستان بعد در مورد دو تایپ دیگه باشه؟
عررررر مننن ENFPعمممم
عالی بودددد
مرسییییییییییییییییییییی
پارتتتت بعددد
واییییی عالی بودددسدمشخشحپظحخساساخخ
تورو خدا پارت بعدیو زودتر بده
چش چش به رو تخم چشای باباقوریم../
بک میدم
چه جالب
عالی بید:)
فالو:فالو
آب سرد می ریزی؟😂😂😂😂😂😂😂😂😂
اب گرم اب سرد همه جوره..^^!
عالی بوددددد ادامههه
مرسییییییییییییییییییییی ووییی!..
پارت بعدددد
بزودییییییییییییییییییییییی!