از زبان کت نوار: خیلی وقته جدا شدیم دلم براش تنگ میشه واقعا چه آدم نفرت انگیزی بودم. به انگشتر تو دستم نگاه کردم و به اتاق رفتم تا بخوابم. با خودم فکر کردم حداقل هردو تو یه خونه زندگی میکردیم،وخوابم برد.از زبان لیدی باگ:با خودم گفتم:با اینکه خیلی تنبل بود ولی نمیدونم چرا دلم براش تنگ شده بود.تقریبا حدود سه هفته گذشته! انگار سه قرن گذشته. کم کم داشت خوابم میبرد که...
داشت خوابم میبرد که از حیاط یه صدا اومد.صداش اینجوری بود تتق تتق تق بومممم!رفتم ببینم چی شده درو که باز کردم دیدم یه دستگاه قرمز بود که خراب شده. یکدفعه یه نامه ازش پرید بیرون. روش نوشته بود از طرف بانیکس! یخورده جا خوردم رفتم خونه بخونمش(نامه: سلام لیدی باگ من الان تو آیندم. میخواستم بهت خبر بدم که پدر آدرین آگرست یه راز داره! بیشتر دربارش نمیگم ولی باید با کت نوار بری و قلب رو پیدا کنی.)
یه قلب پیدا کنم اونم با کت نوار! با اون گربهی تنبل! چاره ای نداشتم😒😔.از زبان کت نوار:یه چند ساعتی استراحت کردم و دیدم یکی در میزنه خواب آلود رفتم درو باز کنم دیدم لیدی باگ. گفتم:بانو خوش برگش...حرفمو قطع کرد گفت: گربه بانیکس نامه داده. یکم تعجب کردم راش دادم تو با لحن عصبی نامه رو خوند.
یکم نگاش کردم که دیدم یکی دیگه در میزنه. رفتم درو باز کنم باورم نمیشد بانیکس بود. انگار ترسیده بود. اومد تو گفت: تو اولین فرست خودمو رسوندم باید حساب گابریل رو برسیم. تا شنیدم گابریل ترس ورم داشت. گفتم:به گابریل بدبخت چیکار دارین. لیدی باگ گفت: انگار حواست به نامه نبود برات خوندم گابریل یه راز داره اونم یه قلبه.
اگه خوب نبود ببخشید ناظر جان لطفا منتشر کن
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
وااااای عالی بود😆😆
عالییی
ممنون
قسمت بعدی رو هم نوشتم منتظرم از بررسی رد بشه
بعدییییییییییییییییییییی زوووووددددددد
خیلی خوب بود😃
ممنون