
ناظر عزیزم خواهش میکنم منتشرش کن خیلی وقته بررسی هست و ۱ماهه تست نگذاشتم⚘😕💔ممنون میشم منتشرش کنید
ببین ماریانا من اصلا از این دستور دادنت خوشم نمیاد..یه سیلی محکم میزنم امیلی: داشتم از دعوا کردن ادرین کیف میکردم که یه دستی هی میزد پشت سرم..یه لحظه وایسا ادرین داره ماریانا رو دعوا میکنه دیدم باز زد رو شونم..برگشتم که با ماریانا مواجه شدم 😲 *ام..ام این اینجا..چ..چیکار میکنه😁 با دستم زدم به لیران اونم برگشت و کلا وا رفت اماندا هم که تو شک بود منم برای اینکه اوضاع رو جمع و جور کنم گفتم: طی که اینجا نیست..طی اینجاچیکار میکنه؟ طی باید پایین باشه. برو..برو دیگه زودباش. ماریانا: دست به سینه به رفتنشون نگاه کردم..عجب! ولی خیلی بامزهانا😂✌🏻 که صدایی که از تو اتاق میومد توجهم رو جلب کرد😐 ادرین: اهاااا دیگه هر چی بگم همونو انجام میدی...اونوقت تو، تو این خونه میمونی..خوبه..خیلی خوبه. ببین..ماریانا..چی؟ ازمن میترسی؟ ماریانا:😐😐 این چی داره بلغور میکنه؟ ادرین: ارههه بایدم بترسی بهم احترام میزاری؟ ههه ادرین اگرستم دیگه و یه بو__س به عکسش که روی پا تختی بود فرستادم. معلومه میزاری...داری میلرزی؟ ماریانا:😂😂😐 ..لازم نیس بترسی ببین باید همه تو خونه خوشحال باشن نه؟ از جام بلند شدم و به سمت عکسش رفتم و گفتم: اگر تو به حرفم گوش ندی من تورو دوبار..سه بار..چهار بار..ط/ل_*ا#ق میدم *ماریانا وارد اتاق میشه* اره..اره همه از من میترسن...باشه..باشه من دیگه میرم و یه بو__س دیگه واسه عکسش فرستادم و برگشتم
ماریانا رو دیدم که پشت سرم دست به سینه وایستاده بود از ترس همونجا میخکوب شدم ماریانا: هوم؟ چی گفتی؟😐 ادرین: ت...ت...تو ش...ش...ش..شنیدی؟ (بدبخت پسرم لکنت زبون گرفت😂😐✌🏻) ماریانا: من نه...عکس من همه چیو شنید سریع عکس رو برداشت و گفت: ا..ا..این ق..قضیه ب..ب..ب..بین ع..عکس تو و منه ت..تو چرا میپری وسط حرفم؟ ماریانا: مامان تو..زن داداش لیران و اون مارمولک..همشون رفتن. ادرین: نفسم رو بیرون دادم و عرق روی پیشونیم رو پاک کردم...اخیششش خداروشکر...دوباره سمتش برگشتم دیدم داره یجوری نگام میکنه😣بیاحالا گیراین افتادم. با لکنت گفتم: ت..توچی فکرمیکنی؟ ا..اینکه من ا..ازت میترسم؟ یه قدم اومد نزدیکم و گفت: چطور؟ نمیترسی؟ نچ نچی کردم و گفتم: من داشتم تمرین میکردم که وقتی از دست تو عصبانیام باید چطوری رفتار کنم عکسی که تو دستم بود رو جلوصورتم گرفتم و گفتم: ماریانا...تو ز_ن منی..نگاش کردم دیدم داره نزدیک تر میشه..گفت: خببب؟ چرا با عکسم تمرین میکنی؟ منجلوی تو وایستادم..میخوای تمرین دعواکنی..خب با من تمرین کن. بعدمیبینی من چیکار میکنم.. ادرین: چ..چیکارمیکنی؟😥 دستاش رو دورگر__دنم ح*lقe کرد و گفت: وقتی دعواکنیمیفهمی! با ترس ادامه دادم:ن..نه من..من همینجوری داشتم ح..حرف میزدم😁😥 که دیدم یه جورخاصی بهم زل زده و نگام میکنه..خیلی خا_ص منم نمیدونستم چیکارکنم که یکدفعه دادزدم: ماماان که فوری دستاش رو کشید منم از بیخ گوشش در رفتم.
"هم اکنون در سالن خانه😂✌🏻: امیلی در حال کتک زدن کوسن های مبل برای از بین بردن خاک👌🏻😂لیران درحال خشک کردن ظرف های شیشه ای😐✌🏻 اماندا درحال گردگیری کردن طبقه ها😔😂💔 ماریا درحال تمیزکردن میز🤝🏻😔😂" امیلی: اینقدر محکم میزدم روی کوسن ها که خودم دستم درد گرفته بود برگشتم که دیدم گابریل پشت سرمه. ماریا رو صدا کردم و گفتم: ماریا مگه تو نمیگفتی دستم خیلی سنگینه..خب چرا دهن اون ماریانا رو خورد نمیکنی؟ منو مجبور میکنه این همه کار کنم ماریا: مامان..م..من چجوری دهن اونو خورد کنم؟ امیلی: یعنی چی چجوری؟ اگه من برای تو مهم بودم اونوقت نمیذاشتی اینجاها رو جاروکنم گابریل: لیران روزنامه کجاست دخترم؟ لیران: تو باغه باباجون. ادرین: زوداز پله ها اومدم پایین که دیدم مامان داره بدجور نگام میکنه سعی کردم غیرمستقیم نگاشون کنم ولی انگار بی فایده بود کنار کتم رو درست کردم و چند قدمی برداشتم که مامان جلو ظاهرشد خواستم از سمت مخارف برم که اماندا جلوم رو گرفت منم فوری جارو رو برداشتم و رفتم اونطرف و شروع کردم به جاروکردن مامان اومد سمتم و بردام بشکن زد: ببین اینجا رو ببین به من چی گفتی هاع! به من دروغ گفتی؟ دروغ؟ ماریانا: اینجا چه خبره؟ امیلی: هول شدم و به من من افتادم سریع رفتیم سرکارامون و منم دوباره اون کوسن بدبخت رو گرفتم و شروع کردم به ضربه زدن بهش :زودباشین کارکنین ماریانا: ادرین یجوری نگام میکرد عجیب!😐💔 دستام رو بردم و بالا و غیرمستقیم گفتم چته؟
اما همینجوری داشت خیره نگام میکرد:)) منم بهش لبخند زدم که ابرو بالا انداخت منم نیشم رو بستم که همینجوری که داشت نگام میکرد خاله امیلی اومد بیخ گوشش و یه چیزایی در گوشش میگفت.. امیلی: ادرین؟ ادرینن! ادرین: ه..هوم؟ امیلی: اینجا چه خبره هاع؟چیه؟ ادرین: دارم کمکتون میکنم دیگه😁 امیلی: به من کمک میکنی؟ توع زن ذلیل؟ یکدفعه ماریانا دهن باز کردو گفت: ع..شما چی گفتین؟ شما چیزی گفتین؟ که ادرین از دهتش در رفت و گفت: زن ذلیل! ماریانا: زن ذلیل؟ امیلی: دست پاچه شدم و با لکنت گفتم نه..من گفتم کار کنین..کار کنین! زودباشین تند تر کار کنین ماریانا:بگذریم..خب دیگه کافیه کار امروز تموم شد حالا شما میتونید استراحت کنید لیران نفس عمیقی کشید و خودشو پرت کرد رو مبل که فوری گفتم: زن داداش لیران؟ فوری از سرجاش باشد گفتم: شما لطفا برای همه غذا درست کن ..خیلی گشنم شده لبخند مصنوعی زد و منم گفتم ممنون و رفتم. ادرین: سرم رو به سمت چپ برگردوندم دیدم مامان داره بدجور نگام میکنه..خب صاحبخونس..هرکاری میتونه بکنه😁😥 امیلی: منم...مادرتم. هرکاری میتونم بکنم! کوسن مبل رو برداشتم و پرت کردم سمتش اونم انگار بچه گربه اینور و اونور میپرید. **۳ساعت بعد** پانیا:باشه باشه من دارم میام..توکه به کسی نگفتی؟ باشه اومدم ماریانا: پانیا اینطوری بدو بدو کجا میره؟ _______ پانیا: مارک ما بعد از جداییمون باز با هم اشتی کردیم توچرا جواب تلفن هامو نمیدادی من خیلی وقته بهت زنگ میزدم مارک:پانیا مطمئنی این بچه رو میخوای؟ پانیا: م..معلومه مارک..اگه زمان س*قطش نگذشته بود..من بازم س*قط*ش نمیکردم مارک: بهش نزدیک شدم و گفتم: پانیا خواهش میکنم..این بچه رو س*ق*ط کن. من نمیتونم به این زودیا باهات ا.ز.د.و.ا.ج کنم..بعد حالا این بچه! پانیا عقب رفت و گفت: نه مارک! م..مارک..من ..من فکرکردم تو عوض شدی😥😥😭 مارک: پانیا..سعی کن حرفمو درک کنی..بدو بدو گذاشت رفت! ای بابا. مارا: تواصلا به حرف های امیلی توجه نکن اون همینجوری هرچی تو دهنش میاد به زبون میاره..اهای..ماریانا خوبی؟ ماریانا: ا..اره یکم فکرم درگیره مارا: خیلی خوب کاری کردی که امیلی رو به کار کشیدی..انتقام منو ازش گرفتی..خیلی دلم خنک شد😂😆 ماریانا: شما چقدر شیطون بودین مارا: از بچگی بودم😎 پانیا: گوشیم زنگ خورد مارک بود. برداشتم و گفتم: بله بگو مارک: ببخشید پانیا: مارک چندبار بهت گفتم برای س*ق*ط خیلی دیر شده چرا دوباره بخاطر این زنگ میزنی؟ "ماریانا میرسه دم در اتاق پانیا و حرفاشون رو میشنوه" مارک: نه بابا اینطوری نیست من اینو نمیخوام پانیا: میدونم..میدونم تو این بچه رو نمیخوای! مارک: قبلا نمیخواستم..بخاطرش متاسفم. اما الان میخوام. میخوام باهات ا.ز.د.و.ا.ج کنم! پانیا: چی؟ تو مطمئنی مارک؟ تو میخوای ا.ز.د.و.ا.ج کنی؟ مارک: اره ..مطمینم! پانیا: ممنونم..! مارک: من فردا میام خونه شما. با مامان و بابام! باشه؟ خدافظ پانیا: خدافظ "پانیا با ماریانا حرف میزنه و همه چیز رو بهش میگه" ^فردا صبح سر میز صبحانه^ ماریانا:سلام. امروز یه خبرخوب واستون دارم! امروز قراره اون دو*ست پس^ر پانیا بیاد شمارو ببینه! امیلی: این همون پسرهس؟ پانیا: بله امیلی: نه! اون پسر با زندگی نوه من بازی کرده ..اون اول میاد اینجا عذر خواهی کنه..از کجا معلوم؟ اگر دوباره از حرفش برگرده چی؟
دوستان قشنگم. شرمنده بابت تاخیر زیاد این پارت🙂💔امیدوارم دوست داشته باشید❤میخواستم یه موضوع مهم رو بهتون بگم⚘⚘🙂 اول از همه ممنونم که تا اینجا کارکنارم بودید و همراهیم کردید از ته دل از همتون تشکرمیکنم و عاشق تک تکتونم🥺❤ راستش همونطور که میدونید امتحانات مستمر و همچنین چیزی که از اسمتشم متنفرم امتحانات نوبت دوم داره میااااد😂😐دلم میخواد سرمو به در بکونم به دیوار بکوبم به زمین بکوبمم خداا😑😭😂کدوم خ*..ری این امتحانات رو روی کار اورد😑😑❤ خب خب از اصل کار دور نشیم😂😐💔 بخاطر امتحانات و فشاری که رومون هست و این درسا و همچنین اینکه باید بهترین نمره رو بیارم شاید نتونم تا اواسط خرداد ماه واستون پارت بزارم اما تمام سعیم رو میکنم که بنویسم و واستون قرار بدم اما شاید اصلا نتونم بیام تستچی😕💔اگر یادتون باشه پارسال هم بخاطر امتحانات نتونستم فعالیت کنم:((( اما حتما بهتون هرگاه وقت کنم سر میزنم🙂🙂و قول میدم بعد امتحانات و مدرسه کلیی واستون پارت های قشنگ بزارم البته اگر طرفدارهاش باقی بمونه🙂🙂💔 واسه همتون ارزو موفقیت دارم و امیدوارم بهترین نمره ها نصیبتون بشه و😍🌹منتظر پارت بعدی باشید واسم دعا کنید تا بتونم نمره های خوبی بگیرم❤⚘😘همتون رو خیلی خیلی دوست دارم فعلا خداحافظ⚘⚘😘❤😍🌹
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام آجی !
میگم میشه لطفا عکس این تست رو بدون نوشت بزاریش آخه خیلی ازش خوشم اومده
ممنون❤
(شناختی یا نه ؟)
بوس بهت آبجی 😘عالی بود
ایشالله نمره خوب میگیری نمره هاتم بهت انرژی میده پارتای بعدی بهتر تر از اینکه هست میشن😁
منیکه بهم گفتی تهش چی میشه هم کنجکاوم😐❤️🩹
❤❤
پارت بعد منتشر شد
موفق باشی اجی دعا میکنم برات❤
دلم برات تنگ میشه💔
هق..میسی گشنگم🥺🥺
می تووو💔💔
پارت بعد منتشر شد
عالیییییی بعد این همه مدت
محشررررررر
مرسییی فداتشممم❤⚘⚘
عالی عاجو:))
مرسی عزیزم
پارت بعد منتشر شد
عالیه♡
البته من حوصله ندارم همشو بخونم فقط فصل ۱ و این پارتو خوندم میگم مگه تو پارتا اول مرینت و خواهرش نبودن؟
په ماریانا کیه؟و چرا آدری و بقیه ازش میترسن؟
عزیزم شما باید بری کامل بخونی
مرینت میمیره و ماریانا بدنیا میاد روح مرینت در جسم ماریانا هست یه جورایی اون مرینت هست.
اینجا هم مسخره بازی ادرینه اینا از ادرین نه از ماریانا میترسن
آها تابستون کامل میخونم"-"
ولی آخرشو متوجه نشدم یعنی از آدری میترسن نه ماری؟و اینکه ماریانا بچه آدری و مریه؟ و الان مری تو بدنشه؟اونوقت الان چندسالشونه؟
نه عزیزم از ماریانا میترسن!
نه اونا بعد اzdeواجshoon مرینت میم/ره ماریانا از خانواده ای هست که عموش مرینت رو ک#ش*ته
ماریانا ۲۰ ادرین ۴۰
داستان جالبی هست حتما بخون
پارت بعد منتشر شد
تست آخرم:-)
تست آخرم:-)
تست آخرم:-)
تست آخرم:-)
تست آخرم:-)
تست آخرم:-)
تست آخرم:-)
تست آخرم:-)
تست آخرم:-)
تست آخرم:-)
تست آخرم:-)
تست آخرم:-)
تست آخرم:-)
تست آخرم:-)
تست آخرم:-)
تست آخرم:-)
تست آخرم:-)
تست آخرم:-)
تست آخرم:-)
تست آخرم:-)
اجی جونم عالی بود😂❤
مرسی قربونت برم
پارت بعد منتشر شد
عالی بود اجو❤🙂
نیایش معلومه که منتظرت می مونیم😊
درکت میکنم منم نمیتونم پارت جدید بدم این هفته و هفته ی بعد کلا امتحان داریم اونم پشت سر هم 😧😩
شایدم مامان و بابام گوشیمو ازم بگیرن 💔
یعنی کلا بدبخت شدیم رفتیم 😞
خلاصه اینو بدون که ما هم از ته دل عاشقتیم ❤
مرسی عزیزدلم❤❤
آره منم به احتمال زیاد گوشیمو میگیرن ازم🙂چون پارسال گرفتن💔
هق..فداتشم
پارت بعد منتشر شد
وای من ک هنگیدم
کلا سریالو قاطی کلدم برم ازاول بخونم
منم قاطی کردم
اصلا یادم نمیاد پانیا کی بود اون کی بود این کی بود😂😐
😂😂😂
😂😂💔