
😺😺😺
اونجا خیییییللللیییی بزرگ و مجلل بود و لیدی باگ شدیدا ذوق کرده بود... اما کتی جونم همه چی براش خیلی عادی و نرمال بود و اصلا هیچ ذوقی نداشت اما از خوشحالی لیدی باگ حس خیلی خوبی داشت😉 لیدی باگ داشت از این صحنه لذت می برد که دوتا لکه کثییییف و بی خود رو جلوش دید لیدی: واه واه اون دوتا لکه رو نگاه کن کلا زدن تو ذوقم😒 کت: لکه؟ من که چیزی نمی بینم😯 لیدی: به اون گندگی😑 کت: آهااااان😂😂😂 کلوئی و لایلا رو میگی؟🤣 لیدی: نخند 😒 کت: بیا بریم به صاحب مهمونی سلام بدیم لیدی: واقعا😐 کت: حالا تو بیا😁 لیدی: اوووف باشه😑 (لازم به ذکر هست که هنوز اون حالتی که تو پارت قبلی گفتم رو حفظ کردن) کلوئی: وااای می بینم که حشره خال خالی و سوسک سیاه بندری اومدن 😏 لایلا: اوه کلوئی اینجوری نگو... اونا دوستامونن😇 کت: آره مگه می شد دعوتتون رو قبول نکنیم😁 همچنین قیافه لیدی(😑) کلوئی: اوه واقعا!!!😏 لایلا: خیلی از اومدنتون خوشحالم😇 کلوئی: 🥴🥴🥴 کت: ما هم همینطور باعث افتخارمونه که تو همچین جشنی حضور پیدا می کنیم🙂 لیدی: آره باعث افتخاره😑😑😑 کت: اووه بانوی من اینجوری نگاه نکن... 😊 فکر نکنم کلوئی خوشش بیاد که کسی که ازش متنفره اینقدر عصبی باشه😊 کلویی: چازاپاطچجعزخپزجارتچزچهزهجلط (درحال حرسسسسسسسس خوردن😁) لایلا: اوههه کلوئی اینجوری نکن گربه سیاه راست میگه😇 کلوئی: میشه کم پ.ا.چ.ه.خ.و.ا.ر.ی کنیی😒😒😒 لایلا: کی با تو بود😐 کلویی: اگه اینجوریه پس تو چرا به خودت میگیری؟😑 لایلا: حد خودتو بدون خانم بورژوا😒 کلوئی: تو باید حد خودت رو بدونی! که با من یعنی دختر رئیس جمهور فرانسه یعنی کلوئی بورژوا دختر آندره بورژوا درسسسست صحبت کنیییی😒
کت: اوه اوه اوضاع خیلی خیته😂 لیدی: تو اینو میدونستی؟!😃 کت: نه ولی حدس می زدم😁 حال کردی؟ لیدی: حسسسسابی😂 کت: هممم نگاه کن اونا بچه ها نیستن؟ لیدی: چرا چرا خودشونن زویی و آلیا و نینو و لوکا و کیم و اون دختره (همونی که با هم شنا کار می کردن) و... چی؟؟؟؟😳 کت: اون...اون... اون اینجا چی کار می کنه؟؟ لیدی: به نظرت می دونسته ما هم اینجاییم؟😟 کت: نمیدونم ولی اگه بخواد چیزی بگه که ناراحتت کنه خواهشا جلومو نگیر😠 لیدی: اما بدون دعوت نامه که داخل راش نمی دادن چطوری اومده😟 کت: احتمالا کلوئی دعوتش کرده😠 لیدی: اما فکر نمی کنم که کلوئی این قضیه رو بدونه و بخاد بدای اینکه ما رو تو دام بندازه دعوتش کنه😟 کت: نمیدونم ولی باید به دلیل قانع کننده ای برای ورودش به جشن وجود داشته باشه😠 لیدی: الان چی کار می کنیم؟😟 کت: صبر کن فکر کنم.... اما یه چیزی با عقل جور در نمیا...د نه.....نه نه نه نه نه نه نه نه نه من چقدر احمق بودم😟😠 لیدی: چیزی شده؟😟 کت: بعدا بهت می گم ولی اول... بیا بفهمیم چرا اومده 😠 لیدی: بهتر نیست اول بفهمیم چطوری اومده؟🧐 کت: بهت می گم چطوری اومده ولی اول باید علتش رو بفهمیم که برامون دردسر نشه😠 لیدی: خببب الان میریم پیششون؟😟 کت: آره😠
(همون حالتی که تو پارت قبلی بودن رو حفظ کردن!) کت: سلام بچه ها🙂 آلیا: اوووووه سلاام😁 نینو: به به سلام عرض شد😄 بقیه بچه ها: سلااام😄 لیدی: گربه اینا یکم یجوری نگاه نمی کنن؟🤨 قیافه همشون: 😁😈 کت: چرا یجوریه ولی به هر حال کیم: خیلی خوشحال شدم که بالاخره با همین😀 الکس: خیییلی به هم میاین😍 لیدی و کت جوری که به هم نگاه می کردن:😳 لیدی: آآآمممم نه بابا هیچ چی لون طوری که فکر می کنین نیست😁 کت: 😁😁 و فوری از هم جدا شدن _ سلام دختر کفشدوزکی سلام گربه سیاه لیدی: س..سلا..سلام😳😟 کت: سلام😠🤨 _ من راستش... کت: بچه ها می دونن؟ _ نه از قضیه هیچ کس هیچ چی نمیدونه 😕 رز: چیزی شده؟ لیدی: آاآم نه چیزی نیست😁 کت: نظرتون چیه یه صحبت ۳ نفره داشته باشیم؟ لیدی: مطمئنی؟😟 کت: نگران نباش من کنارتم😀 لیدی: ممنون بابات دلداری😊😟 _ به نظر منم فکر خوبیه😕 آلیا: صحبت بدون ما؟ کت: خصوصیه شرمنده آلیا آلیا: اما...اما بی خیالش😑 کجا بودیم؟ آهان داشتم می گفتم و بهش گفتم که از استایلت خوشم میاد ولی بی تربیت فقط داشت بهم حگاه میکرد و چیزی نمی گفت 😑 رز: آلیا مطمئنی عنکبوت ها هم صحبت می کنن؟🤨 آلیا: خلاصه ازش چند تا عکس گرفتم پز دادنش خوب بود ولی کاش چشماش رو میدیدم که آیا به دوربین نگاه می کنه یا نه🤨😁 نینو: وااای چه داستان هیجان انگیزی 😁 جولیکا: 😑 آلیا: این یه داستان نیست همین امروز صبح اتفاق افتاده😒 خلاصه بریم پیش لیدی و کت
کت: میشه بگی اینجا چه غ.ل.ط.ی می کنی؟😠 _ باور کن هیچ چیز اون طوری که فکر می کنی نیست😕 لیدی: کت! همه یجوری نگاه می کنن خوب نیست بریم بیرون حرف بزنیم بعدش بیایم تو؟ کت: هر طور راحتی و بعد رفتن بیرون کت: بگو ببینم اینجا چی کار می کنی؟ با کی کار داری؟ دنبال شر می گردی؟😠 _ نه نه... من با یکی کار دارم... دنبال شر نیستم فقط... دنبال...دنبال....دنبال لیدی باگ هستم همین😓😕 لیدی: چیییییی دنبال منننننن😟😟 کت: بلههههههههههه؟؟؟؟؟؟😠😠😠 _ بعد از اون همه اتفاق... باز هم دنبالشی؟😠 _ من همه چیز رو توضیح می دم ولی چطوری نمیدونم😕 کت: نیازی به توضیح نیست ذاتا همه چی مشخصه😠 _ باور کن نیازی به عصبانیت نیست😕 لیدی: بعد از اون کاری که باهام کردی داری میگی نیازی به عصبانیت نیست؟😟 کت: بی خودی مظلوم نمایی نکن😠 _ باور کنین که اگه دلیل کارم رو بفهمین منو می بخشین😕
لیدی: اما کارت بخشودنی نیست😟 _ لیدی باگ چرا می ترسی؟ باور کن کارتون ندارم فقط... کت: الان گفتی که با لیدی باگ کار داری؟😠 _ درسته ولی ... لیدی: خیلی خب یه لحظه آروم باشین 🙁 _ کفشدوزک خواهش می کنم به حرفم گوش کن😓 لیدی: اما تو از موقعیتی که بهت دادن سوء استفاده کردی😟 _ اگه دلیل کارم رو بفهمی... مطمئنم منو می بخشی😓 کت: خیلی خب باشه باشه فهمیدیم... اول یه سوال های من جواب بده بعدش کارت رو به لیدی باگ بگو😠 _ آهههه باشه😕 لیدی: ولی قبل از اینکه چیزی بگین... جواب بدین ببینم تو از کجا آوندی مهمونی و کت تو از کجا فهمیدی این از کجا تونسته وارد مهمونی بشه😠 کت: آم شاید هم حدث من اشتباهه😅 نظرت چیه از خودش بپرسیم😁 _ نیازی به گفتن نیست من دعوت شدم😕 لیدی: پس میتونم بپرسم چرا داشتی خودت رو سرزنش می کردی؟😠 کت: خخخخببببب بی خیال😁
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بابات صبوریتون واااقعا ممنونم🥲
پس خداروشکر که حالت بهتره
آره خییییلی خوبم 😄مرسی که پرسیدی😘
خواهش میکنم❤️
و همینطور امیدوارم بعد اون مسائل حالت خوب باشه❤️
خداروشکر که خیلی بهتریم هممون تو این یه هفته اخیر تونستیم یکم حالمون رو بهتر کنیم 😊😊
راست میگه منم نگران خودت شدم تا پارت بعد آخه منم وقتی هنوز وارد تستچی نشده بودم رمانتو میخوندم و بخاطر اینکه تو تستچی ثبت نام نکرده بودم نمیتونستم نظر بدم یا لایک کنم پس منتظر موندم تا برگردی
تا شما رو دارم غم ندارم 😢 واااااقعاااا نمیدونم چطوری باید ازتون تشکر کننننم😍😍😍😍😍😍 واقعا ممنونم🥲
منم ۱۳ اجی♡
❤️
خوشبختم اجو💗✨میتونم بپرسم چند سالته اجی؟
البته😊 ۱۵ سالمه😁 شما چطور؟
کیمیا. ۱۳.میا صدام میکنن و شما؟:)))
خوش بختم 😁من نازنین هستم و هر چی که خواستی میتونی صدام کنی ولی عادت دارم نازی صدام کنن یا هم لیدی یا هم هر چی که دوست داری😍😁
خدا نکنه🥺✨
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
راستی اجی میشی؟:]]
معععععلومه که آرههههههه😃😃😃😃
اشکال نداره عزیزم ما بیشتر نگران خودت شدیم:)) ♡
قربونتتت بشممم عزیییزم🥲🥲🥺❤️🖤❤️🖤❤️🖤😍