
سلام بفرمایید

آنچه گذشت از زبان دکتر ملکه باردار هستند از زبان آنتلا اون خواب چی کار کنیم سویاجو گفت اون خواب فقط یه چهره بینی آینده بوده :::::از زبان سویاجو بلخره توی این دنیا یه چیزی پیدا شد که عادی باشه بعد من و آنتلا باهم خندیدیم این اتفاق های پارت قبل هست اگه یادتون نیومد برید و پارت قبل را بخونید

از زبان آنتلا به سویاجو گفتم باید کلا تو این هشت ماه استراحت کنه که سویاجو گفت آخه عزیزم من هشت ماه که نمیتونم فقط یه جا باشم تازه با این همه پر جنب و جوشی من نمیتونم یه جابشینم عزیزم

من گفتم خب باشه ولی باید خیلی مراقب خودت باشی سویاجو گفت باشه از زبان هایکو بابا اومد تو اتاقم من ازش پرسیدم که مامان چیش شده بود که گفت قراره یه نی نی به خانواده امون اضافه بشه من اینقدر خوشحال بودم که نگو:::::::::دوستان به هشت ماه آینده میریم توی این هشت ماه که گذشت آنتلا و سویاجو انواع جادوها را از توی کتاب خانه یاد گرفتند::::: از زبان سویاجو دکتر اومد و گفت وقت به دنیا اومدن پسرم هست ولی خب من خیلی نگرانم که نکنه حتما باید از این شهر بره از زبان آنتلا

دکتر رفت که بچه رابه دنیا بیاره من دارم از استرس سکته میکنم نویسنده ی داستان بچه ی من سالم به دنیا میاد از زبان راوی نمیگم از زبان آنتلا بگو از زبان راوی😌😏 چند ساعت بعد چی بچه سالم به دنیا اومده و حال سویاجو هم خوبه بیا اینم مال خبر خوبی که دادی من میرم تا ملکه را ببینم از زبان راوی واقعا این شخصیت چه رویی داره من این کار را کردم به اون وقت به اون پول میده💵از زبان سویاجو آنتلا بالا سرم داشت با بچه بازی میکرد بهش گفتم بیا این شاهزاده را ببینم که چقدر زیبایست آنتلا گفت بفرمایید وای این شاهزاده با این ظاهر دل همه را میبره حالا اسمش را چی بذاریم آنتلا گفت سویاماگو شاهزاده سویاماگو گفتم اسم قشنگی میخوای به هایکو بگیم که اونم داداشش را ببینه گفتم عالی پس صبر کن ریکاسو ریکاسو زود باش برو بگو شاهزاده هایکو به اینجا بیاند ریکاسو گفت بله و رفت

از زبان هایکو ساماگو( ساماگو خدمتکار هایکو هست) گفت ریکاسو خواسته برم....خودتون میدونید دیگه منم خوشحال رفتم پیش داداشم اون خیلی خوشگل و ناناز

بود مامانم گفت که باید یه چیزی را به من بگه گفت هایکو تو میدونی یه قدرت خاصی داری یعنی همه یه قدرت خاصی دارند بعد از 7 سال اون قدرت فعال میشه(نکته هایکو الان3 سالش هست سه سال با سویاماگو فرق داره و توی این چند ماه تولد سه سالگی اش را گرفتند) گفتم خب راستش من میدونستم مامانم گفت واقعا دختر باهوشی هستی ولی سویاماگو بعد هفت سال این قدرت را نداره چون تلسم شده و باید پیش مردم عادی که از این دنیا جدا هستند زندگی کنه گفتم

[۳/۲۲، ۱۹:۱۹] A: چرا به من میگید مامانم گفت شاید دیگه ما نباشیم و یه کسی باید از سویاماگو مواظبت کنه گفتم مامان شما باید همیشه پیش ما باشید 😢 بابام گفت دخترکم تو از برادرت بزرگتری و خب باید اینو میدونستی و ما منظور خاصی نداشتیم گفتم حالا خوب شد حالا بذارید یکم با داداشم بازی کنم😚 مامانم گفت البته منم رفتم کلی قربون وصدقه ی دا داشم رفتم چون خیلی گوگولی بود البته من خیلی از سویاماگو خوشم اومده بود
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
زیبا بود 💜