اینم از فصل سوم 🌚🌸 قبلش ساختم منتشر نشد این باره دومه برای همین دیر شد💓🌚
بیکار شدنم سنگین بود که جلوی در با هیونجین مواجه شدم از کانادا برگشته بود * جون کیونگ خیلی وقته ندیدمت خوبی؟ راستش اومدم که چند روز پیشت بمونم و باز برگردم مشکلی نداری؟ * « نه نه معلومه که نه ناسلامتی بردارمی راستش خوشحال شدم که تو این اوضاع اومدی کنارم » * تو این اوضاع؟ مگه چی شده؟؟ * قضیه رو براش تعریف کردم و کلی فحش بار یانگ سو کرد البته که دل خودمم خنک شد . با تمام این افکار سعی کردم که امروزو با هیونجین خوش بگذرونم پس نشستیم و با هم فیلم و سریال دیدیم و کلی از هم دیگه حرف زدیم اینکه هیونجین تو کانادا با یه دختر به نام اولیویا اشنا شده و خیلی دختر خوبیه و منم از کارو مین هیون این روزا زیاد نمیدیدمش چون کار هردومون سنگین بود اما فکر کنم این روزا بتونم بیشتر باهاش برم بیرون و کل شبو اینطوری گذروندیم فرداش هم با سوهیوک و مین هیون رفتیم بیرون .در این بین صحبت از یون شد و سوهیوک گفت که برای ادامه تحصیلش رفت امریکا و اونجا مشغول به کار شد و برنگشته کره. از بچه ها سفارش هاشونو پرسیدم و رفتم که براشون سفارش بدم که جونگکوک زنگ زد{ جون کیونگ بیا اینجا یه چیزی پیدا کردیم ولی بدون کمک تو نمیشه} « امم خب باشه کجا بیام؟؟ » { خونه تهیونگ برات ادرسو میفرستم} « خیله خب» « راستش برام کار پیش اومده لرای همین نمیتونم بیشتر از این پیشتون بمونم متاسفم!!!» *اما تو که دیگه کار نداری پس چرا میری؟ *دستمو به نشانه هیسسس جلوی لبم گرفتم 🤫 + چی جون کیونگ ؟ چرا به من نگفتی؟ + « خب خیلی یهویی شد میخواستم امروز بهت بگم چون دیروز شب بیکار شدم😑 ولی من داره دیرم میشه اگه موضوع رو میخواین بدونین از هیونجین بپرسید من رفتممم»
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
کیوتم عالی بود:)
خیلی خیلی خوشحال میشم از تست های منم حمایت کنی🙂🌹
فالو:فالو
ممنون🌸 باشه🌚👍🏽