
این پارت هم زود نوشتم هم نسبت به پارت قبلی زیاده.. دیشب تا ساعت۲ داشتم مینوشتمش:>>>
یک روز بعد: ۷ آپریل ۲۰۲۳ _هی جون وو گفتی میخوای یچیز مهم بهم بگی، میخوای بریم کافه؟ ×نه، راستش من خیلی خوشحالم که فرصت نشد اون موضوع مهم و بهت بگم چون من کاملا نظرم عوض شد. و بعد گوشی رو قطع کرد. +قبول کرد؟ _گفت نمیخواد اون موضوع بهم بگه راستش رفتارش یکم عجیب شده. +بهتره حواسمون بهش باشه هر لحظه ممکنه کار وحشتناکی انجام بده! جونگکوک و جی آن هردو به سمت ماشین رفتند و به سمت محل کار خودشون حرکت کردن.. ۷ ساعت بعد: ساعت ۱۵:۰۹ گوشی جی آن به صدا در اومد به صفحه ی گوشی نگاه کرد "جون وو" یکدفعه تمام بدنش یخ زد با تردید انگشتشو نزدیک گوشی برد و اون رو پاسخ داد. ×هی جی آن میتونی سریع بیای خونم کارت دارم! _اوه! بزار بهت خبر میدم.. جی آن گوشی رو سریع قطع کرد و شماره ی جونگکوک رو گرفت، تقریبا شماره ی جونگکوک رو حفظ شده بود انقدر که بهش زنگ میزد!! +سلام، خانم لی متاسفم، الان خیلی سرم شلوغه بعدا حتما بهتون زنگ میزنم. جونگکوک بدون اینکه فرصتی به جی آن بده گوشی رو قطع کرد این کار از جونگکوک بعید بود پس حتما یه دلیل محکم و مهم
داشته. حالا که جونگکوک نمیتونه پاسخ بده تصمیم با لی جی آنه؟ جی آن خودش باید تصمیم بگیره که به خونه ی جون وو بره تا شاید مدرکی پیدا کنه یا از جونش محافظت کنه؟ جی آن بعد از کلی کلنجار رفتن بالاخره تصمیم گرفت! جی آن تصمیم گرفت به خونه ی جون وو بره تا شاید مدرکی پیدا کنه، کسی چه میدونه شاید دیگه فرصتش پیش نیاد! جی آن در عوض کم کردن حقوقش از رئیسش اجازه گرفت تا امروز زودتر بره، تاکسی گرفت و به سمت خونه ی جون وو راه افتاد.............................._هی جون وو من اومدم! ×فکر نمیکردم بیای! _منم فکر نمیکردم بیام! جی آن خیلی سعی میکرد مثل همیشه رفتار کنه اما انگار به نتیجه نرسید.. بیا بشین به خدمتکار میگم یه آب پرتقال بیاره واست. جی آن اب پرتقالش رو توی یه نفس خورد. _آخيش چه خنک بود. اما چشمای جی آن کمکم سنگین شد.. جی آن متوجه شد چه اتفاقی داره میوفته! _جون وو تو این آبمیوه چی ریختی. ×یچیزی که باعث میشه راحت بخوابی! جی آن دیگه توان حرف زدن نداشت چون دیگه کار از کار گذشته بود...
جی آن به خودش اومد، بالاخره!! به اطرافش نگاه کرد. دیگه توی اون خونه ی شیک و بزرگ نبود به جاش توی انباری خراب و بد بو به صندلی بسته شده بود! جی آن که ترسیده بود آروم آروم هق هق کرد.. جون وو که متوجه ی صدا شد وارد اتاق شد. ×عه خانم کوچولو بیدار شدی؟ ببخشید که اینطوری ازت پذیرایی میکنم! _جون وو چیکار داری میکنی؟ ×من و انقدر خر فرض نکن! من تحقیق کردم که دختر خاله ی پسرعموی شوهر سابق دختر خاله ی شوهر خواهر زن عموت حتی تورو هم نمیشناسه! _چه بیکاری! به هر حال من از هیچی نمیترسم جونگکوک زود میاد من و نجات بده.. جون وو بلند خندید، جی آن فکر میکرد که جون وو دیگه کاملا خل شده! ×منم دقیقا همینو میخوام! من نمیخوام به تو آسیبی برسونم فقط میخوام جونگکوک و بِکِشونم اینجا.. کسی که میمیره تو نیستی، جونگکوکه! جی آن صداش رو بلند کرد _عو*ضی تو طرف حسابت منم به جونگکوک چیکار داری. ×من بهش گفته بودم ازت فاصله بگیره ولی مثل اینکه نمیفهمید. _جونگکوک میدونه من کجام؟ ×نه ولی به نظر میرسه حسابی نگرانت شده، از اون موقع تا حالا ۴۴بار زنگ زده، اگر دو سه بار دیگه زنگ بزنه
مطمئن باش گوشیت سوراخ میشه! خب حالا بگو رمز گوشیت چیه میخوام زنگ بزنم جونگکوک. _حرف کشیدن از من اونقدرا هم ساده نیست. ×نیاز نیست از خودت بپرسم با شناختی که ازت تو دارم مطمئنم سال تولدته... جون وو صفحه ی گوشی رو روشن کرد و عدد ۱۹۹۹ رو زد. جون وو واقعا باهوشه، اما در عین حال یه کودنه تمام عیاره! وارد لیست تماس های جی آن شد و شماره ی "جئون جونگکوک" رو پیدا کرد اما قبل از اینکه تماس بگیره نگاهی به جی آن کرد ×بهتره ادا و اصول در بیاری یکم نگرانت شه زود بیاد.. اما جی آن جوابی به جون وو نداد. جون وو تماس گرفت و گوشی رو گذاشت رو اسپیکر. +الو؟ خانم لی؟ چرا جواب تماس هام رو نمیدید؟ میدونید چقدر نگرانتون شدم؟ ×خانم لی یه چُرت زده بودن تماس هاتون رو نشنیدن! + پارک جون وو؟ لی جی آن کجاست؟ جون وو به جی آن اشاره کرد تا جیغ بکشه و جونگکوک رو نگران کنه اما جی آن در عوض داد زد. _آقای جونگکوک من حالم کاملا خوبه نگران نباشید جون وو به من صدمه نمیزنه دنبال من نیاید! جون وو سریع هفت تیر رو از جیب پشتش در آورد و به بازوی جی آن تیری زد که جی آن جیغش هوا رفت جون وو هم وقتی مطمئن شد
جونگکک صدای جیغ رو شنیده گوشی رو قطع کرد.. خوشبختانه تیر وارد بازو جی آن نشد و فقط یه زخم بزرگ روی دستش ایجاد کرد... ×شاید اگر به حرفم گوشی میدادی درد کمتری حس میکردی! _خفه *شو! ×به دکتر میگم زخمتون درمان کنه... جون وو به اتاق دیکه رفت تا با جونگکوک حرف بزنه.. دوباره شماره جونگکوک رو گرفت و گوشی رو روی گوشش قرار داد. ×فکر کنم الان وقت حرف زدنه! جونگکوک جوری داد زد که گوش جون وو واقعا درد گرفت!+ لی جی آن کجاست؟ ×بهتر نیست یه احوال پرسی کنی هیونگ؟ +جون وو نر*ین تو اعصاب من میگم جی آن کجاست! ×رفتارت اصلا صمیمی نیست.. ما در حال حاضر الان سئول نیستیم! +جون وو بیست سوالی که نیست، میگم جی آن کجاست! ×گوشیشو رد یابی کن! بیشتر از این نمیتونم کمکت کنم هیونگ... و بعد گوشی رو قطع کرد..
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
_جون وو چیکار داری میکنی؟ ×من و انقدر خر فرض نکن! من تحقیق کردم که دختر خاله ی پسرعموی شوهر سابق دختر خاله ی شوهر خواهر زن عموت حتی تورو هم نمیشناسه
___
واییی عادیهه دارمم سر اینجا جرر میخورمم؟😂
اینن چ سمییی بوددد 🤌🏻😂
خودمم موقع نوشتنش جر خوددم:>>>
خیلی قشنگ بوود
مرسییییی:>>>
کیوتم خیلی عالی بود^^
2تا تست جدید ساختم و خیلی میمه^^
خیلی خیلی خوشحال میشم ازشون حمایت کنی کیوتم^^ 🌱
مرسیی:>>>> باشهه:>>
عالی مثل همیشه:)..
مرسییییی:>>>>
میشه زود بزاری
چشم، امشب اگه بتونم پارت بعدیو کامل کنم میزارم:>>>
عرررر چه ل
باحاله
یا خدا، میشه پارت بعدو زودی آپ کنی؟؟؟؟؟
چشم سعی میکنم امروز بزارم:>>>>>>
ممنوووون
بک میدم