این پارت هم زود نوشتم هم نسبت به پارت قبلی زیاده.. دیشب تا ساعت۲ داشتم مینوشتمش:>>>
یک روز بعد: ۷ آپریل ۲۰۲۳ _هی جون وو گفتی میخوای یچیز مهم بهم بگی، میخوای بریم کافه؟ ×نه، راستش من خیلی خوشحالم که فرصت نشد اون موضوع مهم و بهت بگم چون من کاملا نظرم عوض شد. و بعد گوشی رو قطع کرد. +قبول کرد؟ _گفت نمیخواد اون موضوع بهم بگه راستش رفتارش یکم عجیب شده. +بهتره حواسمون بهش باشه هر لحظه ممکنه کار وحشتناکی انجام بده! جونگکوک و جی آن هردو به سمت ماشین رفتند و به سمت محل کار خودشون حرکت کردن.. ۷ ساعت بعد: ساعت ۱۵:۰۹ گوشی جی آن به صدا در اومد به صفحه ی گوشی نگاه کرد "جون وو" یکدفعه تمام بدنش یخ زد با تردید انگشتشو نزدیک گوشی برد و اون رو پاسخ داد. ×هی جی آن میتونی سریع بیای خونم کارت دارم! _اوه! بزار بهت خبر میدم.. جی آن گوشی رو سریع قطع کرد و شماره ی جونگکوک رو گرفت، تقریبا شماره ی جونگکوک رو حفظ شده بود انقدر که بهش زنگ میزد!! +سلام، خانم لی متاسفم، الان خیلی سرم شلوغه بعدا حتما بهتون زنگ میزنم. جونگکوک بدون اینکه فرصتی به جی آن بده گوشی رو قطع کرد این کار از جونگکوک بعید بود پس حتما یه دلیل محکم و مهم
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
_جون وو چیکار داری میکنی؟ ×من و انقدر خر فرض نکن! من تحقیق کردم که دختر خاله ی پسرعموی شوهر سابق دختر خاله ی شوهر خواهر زن عموت حتی تورو هم نمیشناسه
___
واییی عادیهه دارمم سر اینجا جرر میخورمم؟😂
اینن چ سمییی بوددد 🤌🏻😂
خودمم موقع نوشتنش جر خوددم:>>>
خیلی قشنگ بوود
مرسییییی:>>>
کیوتم خیلی عالی بود^^
2تا تست جدید ساختم و خیلی میمه^^
خیلی خیلی خوشحال میشم ازشون حمایت کنی کیوتم^^ 🌱
مرسیی:>>>> باشهه:>>
عالی مثل همیشه:)..
مرسییییی:>>>>
میشه زود بزاری
چشم، امشب اگه بتونم پارت بعدیو کامل کنم میزارم:>>>
عرررر چه ل
باحاله
یا خدا، میشه پارت بعدو زودی آپ کنی؟؟؟؟؟
چشم سعی میکنم امروز بزارم:>>>>>>
ممنوووون
بک میدم