
پارت شیش 🌸🌯🗿 میدونم خیلی دیر گذاشتم ولی زود زود میزارم ایندفعه💓
[ واقعا نمیدونم چطوری به فرمانده بگیم خیلی سخته اصن ما هنوز زیاد پیش نرفتیم پس میتونیم با فرمانده پیش بریم و اونم چیزی نمیفهمه ] { تهیونگ ما تحقیقات رو بدون اجازش انجام دادیم پس بزار بهش بگیم } « فکر کنم جونگکوک درست میگه شاید کمکمون کرد.» ( درمورد چی میمواین بهم بگین که درموردش کمکتون کنم؟ ) « سلام فرمانده کی اومدید؟ » ( مهم نیست بگین موضوع چیه؟ ) جونگ کوک ارام زمزمه کرد{ من بهش میگم} هر دو سر را به نشانه تایید تکان دادند { خب راستش در مورد پرونده چوی ها یون هست } ( ابنو میخواستین بهم بگین اینکه خودمم میدونستم هه) { خب ادمه هم داره اینطوریه که ما سه نفر بدون گرفتن اجازتون تحقیقات بیشتری رو انجام دادیم } ( چی؟ یعنی دارین میگین منو نادیده گرفتین؟ هه واقعا؟ ببینین من فقط میخوام این پرونده راحت و بی دردسر حل بشه خب ؟ تحقیقات بیشتر انجام ندید وگرنه از کارتون تعلیقتون میکنم شیر فهم شد؟ ) [ بله ] « بله فرمانده» ( حالا هم برید به کارتون برسید)
تهیونگ:: چی باعث میشد که اینقدر خشمگین باشه از تحقیقات بیشتر ؟ چرا میخواد سریع و بی سرو صدا این پرونده رو حل کنیم ؟ اههه دارم بیشتر به فرمانده مشکوک میشم مصلما هر فرمانده ایی میخواد پرونده رو هر طور هست سریع حل کنه پس چطور؟؟ ... اصلا ولش کن فقط بیا پرونده رو حل کنیم ... اخر شب همگی بعد از اتمام کار اماده رفتن بودن که جون کیونگ سر صحبت رو باز کرد« خب الان فرمانده هم نیست پس راحت میتونیم حرف بزنیم .نمیدونم چرا اینطوری میکنه اخه اطلاعاتی که خودشون بهمون دادن درحدی بی ارزش بود که چی . پس بیاید درمورد فرضیه صحنه جرم بهش چیزی نگیم خب؟ » [ دوباره پنهان کاری؟ ] « اره فقط با این تفاوت که اگه گیر افتادیم همه چی رو بندازید گردن من» { چرا تو ؟ ما هم هستیم} « اول اینکه من این پیشنهادو دادم و دوما باید دو نفر تو اداره پلیس بمونن که کارا از پیش بره خب؟ » جونگکوک و تهیونگ با خجالت گفتند:( باشه) صبح روز بعد: تهیونگ : بچه هاااااا بیاید پیداش کردم ها یون دقیقا چند ساعت از گرم( برعکس) ش اینجا تو یکی از انبار های دور افتاده سئول بوده ] { بهترین جا برای نتشک( برعکس) یه نفر }
« فکر کنم صحنه جرمو پیدا کردیم» جون کیونگ::: هممون به سمت انبار ها راه افتادیم پیاده که شدیم از همون اول مشکوک بود بیشتر که گشتنمون رو توسعه دادیم به جواب نهایی رسیدیم( اینجا همون صحنه جرمه) دور و بر هم گشتیم برای پیدا کردن مدرک و نوخ( برعکس ) ها یون.. در گوشه کنار سبزه های خشکیده پاکتی پلاستیکی کوچک نظرمو به خودش جلب کرد جلو رفتم و برش داشتم توش دوتا فلش بود « هعی بچه ها اینجارو» « من میبینمشون به هر حال من فقط باید درگیر بشم » [ پس بعدش اطلاعاتشو بهمون بده خب؟ ] « اوهوم» سریع سوار موتورم شدم و رفتم خونه و فلشارو به لپتاپم زدم اونی که مشکی بود رو اول نگاه کردم چندین ویدیو بود . در حالی که با بی حوصله گی فیلم رو باز کردم با دیدنش چشمانم گرد شد . اونننن! چوی ها یون بود . به صندلی بسته شده بود . یهو سرش را به زمین کوبیدند😣 اعصابم خورد شد و لپتاپ را بستم و با دستم موهایم را به عقب راندم و دل و جرئتی به خودم دادم و رفتم سراغ ویدیو های بعدی بعدش رفتم فلش بعدی که رنگش سبز فسفری بود در این فلش انگار یکنفر امار افراد را درمی اورد 🗿👌🏻 بدون صبر فلش ها را کشیدم و گذاشتم قسمت مخفی کیفم باید در امان بمانند . و روی تختم دراز کشیدم فکر نمیکردم خوابم ببرد ولی بایدی بود باید فردا با این مدارک افراد داخل در لتق( برعکس) چوی ها یون را دستگیر میکردیم صبح روز بعد: « فرماندههههههه» ( چیه؟ چی شده مگه که هوار میکشیی؟؟؟ ) « فرمانده فکر کنم پرونده رو حل کردم » ( چییی؟؟ ) « بیاید خودتون ببینید»
فلش هارا بهش دادم که ببیند و با هم برویم اون افراد رو دستگیر کنیم و با شور و هیجان منتظر بودم بگوید( کارت درسته جون کیونگ پاشو بریم دمار از روزگارشون در بیاریم ) ولی چند دقیقه بعد به حرفش رشته افکارمو پارههه کرد😐 ( هوانگ جون کیونگ تو تعلیق میشی از کارت و از پلیس بودنت همین الان) « چی؟ منظورتون چیه؟ من این پرونده رو حل کردم و کار دریتو انجام دادم پس چه دلیلی دارهه که...» ( بهتون گفتم که تحقیقات بیشتر انجام ندید یا نه؟ ببین فقط میخوام که بخش ویژه خراب نشه پس باید بری) « خب پس تعلیق از کار چیه؟ فقط منو باید بیرون مینداختی و تمام نه که دیگه نتونم کار کنممم» ( نشان و هحلسا ( برعکس) رو بزار روی میز ) با تمام نفرتمم گذاشتمشون روی میز و در حالی که در را باز کردم گفتم« اوه یانگ سو من این پرونده رو هر طوری که هست تموم میکنم حتی اگه پلیس نباشم پس یکم بیشتر رو قانونات فکر کن» و محکم در را بستم سر راه تهیونگ رو دیدم [ سلام خوبی؟ اوه پس نشان و ...] « از کارم تعلیق شدم خنده داره مگه نه؟ بیا جلو» و کنار گوشش گفتم« تهیونگ اینو به جونگکوکم بگو که من اطلاعات مهمی دارم خب؟ پس این فلشی که تو دستت میزارمو با هم ببینین و دستگیرشون کنین منم هر طور شده کمکتون میکنم و اطلاعات بدست میارم حرفی نزن و عادی رفتار کن همون رفتاری که همکارت اخراج میشه خب؟ » [ فهمیدم ] و دو تا کپی از مدارک رو تو دستاش گذاشتم « راستی یادت نره دو تا فلشی که دست یانگ سو دادم رو بردار نباید این مدارک مهم دستش باشه .فعلا خدافظ» [ اوهوم .خدافظ] و اداره رو ترک کردم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
تاکالیفت را انجام دادی من که فقط نشستم خوردن خوابیدم استرس فیلم را نقاشی کردن
کیوتم خیلی عالی بود^^
2تا تست جدید ساختم و خیلی میمه^^
خیلی خیلی خوشحال میشم ازشون حمایت کنی کیوتم^^ 🌱
باشه🌚🌸
خیلی خب الان سرم خلوت شده برم داستانتو از فصل اول بخونم بیام 😂😂
باش😂😂👌🏻👌🏻