
P9/منتشر پلیز😀💚🙏
بغل سیریوس میرم...میگم=کجا بودی؟؟)میگه=الان بهتون میگم...فقط نمیتونم زیاد بمونم!!)میریم میشینیم سیریوس میگه=تحت تعقیبم پس...باید یجا غایم شم..نمیتونم بگم کجا ولی براتو نامه میفرستم اگه بتونم...)پس سیریوس رو کاناپه نشستیم همه رفتن تا ما حرف بزنیم..میگم=چند ماه پیش..خواب دیدم...تو...تو )میگه=من چی؟)میگم=تو مامان رو دوست داشتی؟)میگه=عاشقش بودم!)میگم=تو خواب تو اونو کشتی...ناراحت نشو!تو هیچوقت بهم نگفتی اون کیبود چجوری مرد!)سیریوس میگه=برای دونستن حقیقت زیادی زوده!)میگم=نه زود نیست حق دارم بدونم!)میگه=اون نمرد...)تعجب میکنم میگم=پس چی؟؟؟بگو دیگه!)گفت=اون زمانی که ولدمورت به اوج قدرتش رسید...تو تازه بدنیا اومده بودی..اون دوران خیانت کاری زیاد بود...همه به هم...مادرت عاشق یه مردی مرگخوار شد...اون رفت و دیگه ندیدمش...نمیدونم کجاست و...هیچی ازش نمیدونم فقط میدونم اون بهم خیانت کرد و من...دیگه دوستش ندارم.)
بغضی که تو گلوش گیر کرده رو احساس میکنم...مادرم اسلیترینی بود...سیریوس میگه=اینجا راحتی؟)میگم=هیچجا خونه ی خودمون نمیشه مخصوصا با تو)میگه=نگران نباش قول میدم،قول میدم یروز همه چی مثل قبل بشه برمیگردیم خونه عزیزم!)بعد میگه=باید برم...)خداحافظی میکنم اشک هایم جاری میشه...پدر مادر رو دوست داشت هنوزم داره...سیریوس میگه دوستش ندارم ولی من دخترشم...میفهمم !
.سیریوس رفته...ولی بهم قول داد برگرده!..به طبقه ی بالا میرم و وارد اتاق میشم و میخوابم بدون توجه به هیچ چهره ی نگران اطرافم...تابستونم مثل همه ی تابستونا عادی ولی پر از غم میگذره...زندگی چقدر بی رحمه...وسایلم رو از کوچه دیاگون میگیرم...حرفی راجع به اونشب با سیریوس نزدم...بعد از گرفتن وسایل به خونه برمیگردیم هرماینی بهمون ملحق شده بود...از همون اول تابستون..سفرشون رو کنسل کردن ...حالا لازم نبود منتظر هرماینی باشیم باهامون بود.صبح میرم اشپزخونه صبحانه بخورم لوپین اومده!میگم=صبح بخیر!)میگه=چه سحر خیز!)بهش نگفتم کل شبو بیدار بودم و نخوابیدم
وارد ایستگاه نه و سه چهارم میشیم.زنگی از دور پارس کنان میاید سمتم و دور پام میپیجه.ارتور ویزلی در گوشم میگه=سیریوسه...به شکل سگ درمیاد)زانو میزنم و نازش میکنم میگم=لازم نبود بیای اینجا برات خطرناکه درکل مرسی...خداحافظ!)به سمت هری میره مثل اینکه میخواد باهاش حرف بزنه باهم میرن ..نمیدونم کجا بعد ۱۰ دقیقه هری برمیگرده میاد پیشم و میگه=سیریوس باهام کار داشت)وارد قطار میشیم بازم شلوغه!دراکو رو میبینم دستی براش تکون میدم میاد سمتم هری میره اونور دراکو میگه=تبریک میگم!بیگناهیت ثابت شد...بالاخره بعد ۴ سال میای کوپه ی ما؟!)میگم=اهوم!)میگه=ایول!)نمیدونم چرا ولی رفتم...وارد میشیم دراکو معرفی میکنه=خب این بلیزه..که میشناسیش اینم کرب و گویل ابین پانسی پارکینسون)لبخندی میزنه بعد به ارم گریفیندوره روی لباسم نگاه میکنه..بعد لبخندش به پوزخند تبدیل میشه.میشینم کنار دراکو روبه روی پنسی و کراب.هری از جلوی در رد میشه و منو میبینه همچنین هرماینی و رون...به این فکر میکنم که با دوستی با اینا اونهارو از دست ندم!
دراکو شروع میکنه به حرف زدن=تابستونتون چطور بود؟)پنسی میگه=بدک نبود...خانواده ی اگرست کل مدت رو سرمون بودن!ولی خب بد نگذشت)چقد افاده ای!کراب و گویل در حال خوردن خوراکین پس مالفوی ازونا میگذره و رو به بلیز میکنه=بلیز تو چی؟)بلیز با صدای کلفتش میگه=خوب بود.تونستم کلی فن رزمی یاد بگیرم!)مالفوی که انگار خوشش نیومده رو به من میکنه=شنیدم پیش ویزلیا بودی؟)میگم=اونوقت از کجا شنیدی؟)میگه=خبرا درز پیدا میکنه!راستی سگت خیلی قشنگه!)این حرفش از رو محبت نیست طوریست که انگار میگوید من میدونم اوضاع از چه قراره میگم=مرس...مرسی.)اخرای راه ازشون خدافظی میکنم=تو هاگوارتز میبینمتون!)و میرم بیرون وارد کوپه ی هری و رون و هرماینی میشم=میتونم بیشنم؟)میگن=اره..البته اگه مارو قابل بدونی!)میخندم و میگم=میدونم!
به هاگوارتز میرسیم...دامبلودر میگه=اواخر این ترم... گروهبندی دوباره میشید...پارسال به علت اتفاقاتی که افتاد نشد...امیدوارم امسال سال بهتری باشه.البته که هست چون قراره مسابقات سه جادوگر برگزار بشه!)کل سالن دست و جیغ و هورا میزنن دامبلدور توضیح میده جشن سه جادوگر چیه و بعد مهمون ها...یعنی دانشاموزان بوباتون وارد میشن...پسر هایی بلند قامت و قوی!بعد دخترهایی مثل پریزاد از یه مدرسه ی دیگه مثل پروانه زیبا و مثل پر لطیف...دامبلدور میگه= ثبت نام از ترم بعدی شروع میشه...افراد بالای ۱۴ سال یعنی سال ۴ ام به بالا میتونن)چه شانسی!!شاممون رو با هیجان میخوریم ولی نمیخوابیم فرد و جرج به دلیل توی سالن گریفیندور جشن گرفتن و فقط گریفیندوریا و وهافلپافیا میتونن بیان....کلی سر و صدا و شلوغی با هری و خرماینی یه گوشه میشینیم رون که وسط جمعیته...هری میگه=شماها اسم مینویسین؟)من میگم=حوصله ی شرکت تو این مسابقرو ندارم نیمدونم راستش!)هرماینی میگه=من قطعا شرکت نمیکنم!)هری میخنده..جشن به خوبی تموم میشه و میریم که بخوابیم ولی خوابهایم نمیزارن یه شب راحت داشته باشم!
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
واقعا ممنونم از ناظرها:)))
خیلی زود منتشر میشه💚🌿🥲
هری چییییییییییی
یه مدتم با هرکسی تلوخداااا
نه اقاا😂🤝
هری داداش خوندشه نمیشه که😂
🤣🤣🤣
#فقط_دراکووووو
😅😅
پارت بعدی پلیزززززز😔🤝
به تستام سر بزنی ایدلت میاد تو خوابت😧💔
فالوم کنی با یه اکانت دیگه بک میدم🤯🤯
پارتتتت بدددددد موخواممم
ما دراکو صمیمی ترش کن . بچم گناه داره بابا 😥🥰
چشم😂😂🥲
واقعا ممنونم که زود به زود میذاری ❤💖
خواهشش
خب ی جور دیگه با متیو صمیمیش کننننن ترو خداااا
اوکیی🥲😂😂
یکی میگه تروخدا با مالفوی صمیمیش کن شما میگی نکن😂
وای خیلی خوب بودد
قراره بره اسلیترین لیااااا!...:(((((( می دونی وقتی گریفیندوره بهتره بنظرم
نمد
راستی اگه شد پارت بعدم امشب بذاز
نمیدونم بره اسلیترین یا نه ولی دوست دارم بره🥲😂
اخه میخوام با متیو صمیمیش کنممم
نههههه متیو نههههه
دراکو بهترههههه
نمیشه هیچکدوم آخر نرسهههه ب یکی دیگه مثلا هری