P7 ... لطفا منتشر بشه چیز بدی نداره:/
فردا کلاسای صبح و شب کنسل شدههیچکسم دلیلشو نمیدونست...با جینی رفتیم کنار رودخونه که هری و رون و هرماینی اومدن جینی نرفت پیششون چون میدونست من نمیام.به جینی گفتم=چرا بهم اعتماد داری؟)گفت=نمیدونم!ولی بنظرم هری بیخودی حساسیت نشون میده!)میگم=حق داره...پدر و مادرشو از دست داده..این دردناکه!)جینی میگه=خب اره قطعا دردناکه ولی تو که پدرو مادرشو به قتل نرسوندی و اون نباید از تو دلخور باشه!)میگم=حالا واقعا رون دیشب سیریوسو دید؟)جینی میگه=اگر فرض کنیم رون توهم زده یا هرچی...شواهد میگه که اومده...پرده های تخت رون پاره شده بود پنجره باز بود...در صورتی که سیموس میگه پنجره رو قبل خواب بسته بوده..و چاقو...یه چاقو کشنده زیر تخت رون پیدا شده ! از جا بلند میشم و میگم=چی چی؟؟؟مطمعنی؟؟؟باید برم اونجا!)جینی میگه=صبر کن!چاقو پیش دامبلدوره!)به سمت رو میدووم به رو نمیگم=میشه یدقه بیای اینجا؟!!؟)
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
48 لایک
عالیه یکی از بهترین داستان هایی که خوندم❤
به داستان نویسی ادامه بده مطمئنم که موفق میشی❤
ممنونممممممم
محشرهه
مرسی
خعلی خوبه داستانات
تنک یووو
اولین لایک^^
خیلی خ داستانت خوبه پارت بد پلیز
تنک مثل خودت😀❤️
مگه رمان مالفوی هدی نیست؟
چرا دراکو زیاد توی داستان نیست؟
از اینا گذشته خیلی خفن بود عالی
ممنون
پارت بعد پلیز
تازه اوایل داستانه و بچگیشون طول میکشه صمیمی شن خب
اوکی تنکککک