سلام پارت جدید
لورا :یونا تهیونگ شماره کوک با آدرس خونش رو داد گفت بریم بگیریم یونا:خودم تنها میرم لورا اوکی یونا:بعد یک ساعت رسیدم به خونش رفتم و زنگ خونش رو زدم جونگکوک:دیدم زنگ زدن رفتم در رو باز کنم دیدم یوناس رفتم جلو پر پرسیدم چی کار دارع یونا اومدم دوربینم رو بگیرم اگه زحمتی نیست پسش بده جونگکوک:خیلییییی پرروویییی ولی با این حال که دلسوزم بهت پسش میدم یونا :نکشیمون دلسوز جونگ کوک :رفتم دوربین رو آوردم که یهوو
جونگکوک:جان! خونه خودمه پلیس:صحیح، ولی اون خانم که از دیوار بالا رفت چیه؟ جونگکوک :نمیدونستم چی بگم تا خواستم دهنم رو باز کنم یهو.... یونا: جناب جئون جونگکوک بفرمایید ببین و یادبگیر که چطور از دیوار خونه ها بالا میرن جونگکوک: زبونم بند اومده بود نمیدونستم بزنمش یا بکشمش . جونگکوک:جون مادرت خ. ف. ه شو پلیس وایساده یونا: فکر کردم داره شوخی میکنه که کله رو برگردونم و دیدم بلهههه پلیسه پلیس:شما با ما میاید بازداشتگاه هر حرفی بزنید علیه خودتونه نه
(لورا و تهیونگ) لورا :تهیونگ ازم خواست برم خونشون تا باهم قهوه بخوریم(جون خودمون😁) بهترین لباسم رو پوشیدم و رفتم دم خونش تهیونگ: دل تو دلم نبود که میخواد بی یاد خونم داشتم ازدواج رو با اون تصور می کردم که زنگ در رو زد داشتم از خوشی بال در می آورد م رفتم در رو باز کردم لورا:سلام تهیونگ: هول شده بودم. خدافظ نه سلام خوبی بیا تو نویسنده:لورا رفت و یک ساعت باهم حرف زدن تهیونگ:دیگه نتونستم دووم بیارم. وقتی داشت حرف میزد یهو ل. ب. س ش. رو ب.و.س. ی. د. م لورا:شوکه شده بودم از اونور به آرزوم رسیدم
(یونا و جونگکوک) یونا یک ساعت گذشته بود و هیچ کس نیومده بود
ببخشید کمه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (0)