P3....لطفا منتشر شه:)
چیزی رو در دریاچه دیدم نزدیک و نزدیک تر میشد یچیز سبز درخشان به سمتم میومد...بازتاب نوری که بهش خورد به داخل چشمم رفت چشمام رو بستم بعد باز کردم گرنبند زمردی سبزی توی دستام بود کنارش جای کوچکی بود که بنظر میرسید جای کلید باشد ولی کلیدی پیشش نبود..صدایی شنیدم پس گردنبندو سریع توی جیبم گذاشتم رون بود که بهم گفت=
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
51 لایک
ب رمانم سر بزنین شاید خوشتون بیاد :(((
ادمین پین؟
وای داستانت خیلی خوبه🛐
وای مرسییی
پرفکت
تنک
گشنگه
تنک مث خودت💚
میسی به تست های منم سر بزن :)
اوکی