
P1
روی کاناپه ی کوچیکمون نشسته بودم...چیزی به پنجره خورد...حتما بازهم مکس و دوستاش بودن که برای اذیت کردنم به شیشه سنگ میزدند.به هر حال اهمیت ندادم تلوزیون رو روشن کردم...دست بردار نبودن سنگی از توی گلدون سیکاسمون برداشتم به سمت پنجره رفتم پنجره را که باز کردم...مکس و دوستاش نبودن...سرم و چرخوندم جغد کوچکی با پر و بال های اسیب دیده نامه ای در منغارش تقلا میکرد تا پنجره را برایش باز کنم ولی از حال رفته بود.به داخل خانه اوردمش .روی کاناپه نشستم نامه را از منغارش در ارودم نازش میکردم که اسم خودم رو روی نامه دیدم~برای لیا بلک.هاگوارتز~باورم نمیشد جغد رو اروم کنار گذاشتم و مشغول باز کردن نامه شدم.
نامه رو خوندم...امسال باید برم هاگوارتز با شوغ و ذوق برای اینکه به پدرم اطلاع بدم به سمت اتاقش طبقه ی بالا میدوم .در را میزنم=تق تق.سیریوس=بیا تو لی)پدرم اسم کاملم را نمیگوید .نمیگوید لیا میگوید لی و من مشکلی ندارم با این.نامه رو بهش نشون میدم لبخند خوشگلی روی صورتش میاد بغلم میکنه و بهم تبریک میگه و بعد میگه=فردا باید بریم کوچه دیاگون تا وسایلت رو بخریم..
~فردا~با خوشحالی وارد کوچه ی دیاگون میشیم دستم تو دستای سیریوسه به چوبدستی فروشی میریم،ردا فروشی،کتابفروشی همه وسایل مورد نیاز رو میخریم و به خونه برمیگردیم.~روز رفتن به هاگوارتز~روزی که منتظرش بودم اومد!...از خواب نازم با صدای پدرم بیدار شدم=لیا لیا!!بدو دیر شده!)از خواب میپرم...میپرسم=مگه ساعت چنده؟؟)سیریوس میگه=۱۰ دقیقه دیگه قطار راه میوفته!)دست و صورتم رو میشویم صبحانه ام را تو ۳۰ ثانیه میخورم سوار ماشین میشیم قلبم تند تند میزنه نکنه قطار بره و من جا بمونم؟۱ دقیقه مونده به رفتن قطار با سیریوس از دیوار رد میشیم خداحافظی میکنم و میپرم تو قطار...اگر ۱ دقیقه دیرتر میرسیدم جا میموندم!
جایی پیدا نمیکردم خیلی دیر رسیده بودم ولی فقط من نبودم که جا نداشتم عده ی زیادی از سال اولی ها سرگردان توی قطار بودن و دنبال جا همون جا با یکی از اونها دوست شدم...=سلام!!من هرماینی جین گرنجرم!اگه بخوای باهم دوست بشیم؟)اخه تو این وعضیت؟سرم رو به نشونه ی مثبت تکون میدم دستمو سمتش دراز میکنم و میگم=لیا بلا بلک هستم!)هرماینی میگوید=خوشوقتم!)و بهم دست میدهد.من رو با خودش به یک کوپه میبره که خالیه بعد از ۵ دقیقه نشستم پسری با موهای بور وارد میشه.با اخمی روی پیشونیش جلوی من و هرماینی میشینه.هرماینی براش مهم نیست که اون پسر عصبیست یا نه در هر صورت میگه=سلام! من هرماینی جین گرنجرم میخوای بامن دوست بشی؟!)و دستش رو به سمتش دراز میکنه .پسر میگه=منم دراکو مالفویم و ...تو دورگه ای؟)لبخند هرماینی محو میشه بعد میگه=نه...من ماگل زادم)دراکو وزخندی میزنه بعد میگه=خب نه پس نمیخوام باهات دوست شم کثیف زاده!)هرماینی اشک توی چشم هاش جمع شده سرم رو به سمت دراکو میگیرم و میگم=اقای مالفوی!مهم نیست دورگه باشه یا نباشه مهم اینه که اخلاقش چطوریه !)دراکو جواب میده=معلومه توهم ماگل زاده ای که داری ازش حمایت میکنی!)با لحن تندی جواب میدم=نخیرم!من اصیل زادم ولی مثل شما برای اصالت کسی رو تحقیر نمیکنم!)
دراکو بهم میگه=خودتو درگیر این چیزا نکن تو باید خیلی خوش شانس باشی که اصیل زاده ای....اسمت چیه ها؟)میگم=لیا بلک...یادتون نره از هرماینی معذرت خواهی کنید!)دراکو که انگار جمله ی دومم رو نشنیده میگه=از خاندان بلکی؟البته همین که اصیل زاده باشی کافیه برای دوست شدن با من...)و دستش رو به سمتم دراز میکنه هرماینی با چشمای پر از اشکش بهم نگاه میکنه و منم دست نمیدم .۲ پسر وارد کوپه میشن چیزی در گوش دراکو میگن .دراکو رو به من میکنه و میگه=میتونن اینجا بشینن؟)میگم=اره اگه از هرماینی معذرت خواهی کنی چرا که نه!)دراکو میگه=لازم نکرده بچه ها...کراب گویل برید یه جا دیگه...منم باهاتون میام!)بعد رو به من میکنه و میگه=تو اسلیترین میبینمت!)
رو به هرماینی میکنم هرماینی بهم میگه=تو خیلی مهربونی که ازم حمایت کردی اکثر اصیل زاده ها اینطوری نیستن ولی تو خیلی خوبی مرسی!)بغلش میکنم و میگم=دوست داری تو کدوم گروه بیوفتی؟)میگه=هرجا بجز اسلیترین!)میگم=مگه چیه؟البته خب اکثر ادما ی بد اونجان ولی خب...امکان داره بیوفتم تو اسلیترین بخاطر اصیل زاده بودنم!)هرماینی میگه=توی اخر سال سوم میتونی اگر از گروهت خوشت نمیاد و برای هدفت نیست عوضش کنی دامبلدور مدیر هاگوارتز این اجازرو میده!)(فقط این چیزی که الان هرماینی گفتو خودم درست کردم:)......به هرماینی میگم=مدیر خوبیه؟)هرماینی میگه=معرکست!)دو پسر با موهای اشفته وارد میشن یکی لا موهای پرکلاغی اشفته و دیگری با موهای نارنجی و صورت کک و مکی .هرماینی که از دوست پیدا کردن نا امید است جمله ی همیشگی اش را نمیگه.در عوض من میگم=سلام!)پسرا با تعجب بهم نگاه میکنم ابرو هایشان را بالام میبرند و پسر عینکی میگه=سلام!...من...هری پاترم!)هرماینی ذوق زده میگه=هری جیمز پاتر؟همونی که زنده موند؟؟؟؟)هری سری به نشونه ی بله تکون میده بعد هرماینی دستش را به سمت هری دراز میکنه و میگه=منم هرماینیم...هرماینی گرنجر )هری بهش دست میده و بعد بمن میگه=شما؟)منم میگم=لیا بلک!)پسر با موهای نارنجی هم میگه=منم رون ویزلیم!)و دستش رو به سمتم دراز میکنه دست میدم و بعد به سمت هرماینی هرماینیم دست میده.به هاگوارتز میرسیم.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام.من
خوبیdracoامممم
متیو اند یو رو مینوشتم جزو دوستات بودم🫠
عهه😭😭
سلامممم
خوبی؟
با دراكو(شوهرم ) چه بد حرف زد
ليا ى ببببوووققق
جرررر
من معذرت میخواممم😂😂
چطور ممکنه
دراکو شوهر منم هست
دراکو شوهر منه چیمیگین شماها🦦🦦🦦🦦
عزیزان مال۴ ماه پیش بودا…
بعدم دراکو برادر منه نه شوهرم، واقعا متاسفم
من جونگ کوک شوهرمه بیومم ببین
هعیییی
همتون خفه شید ماله منه😂
مثل همیشه👌🏻❤
💜💜🙏🙏
باحالهه
تنک یو مث خپدت