نیلو برگشتههههه....ناظر جونم هسچی نداره خودت بخون میبینی
دیرم شدددددد واییییی خداااا امروزم دیر کنم لونا منو میکشههههههه. بدو بدو هواکش حموم و روشن کردم تا وقتی از دانشگاه میام اتاقم و بخار برنداشته باشه بعد هول هولکی موهامو خشک کردم یه لباس سفید که آستیناش جای انگشت داشت و روش نوشته های انگلیسی مشکی داست با یه شلوار بگی پوشیدم و یه آرایش خوشگللللللل کردم که صدای مامانم در اومد : جنی تو اگه دو ساعتم خواب بمونی بازم از اون آینه و لباس و لوازم آرایشت دل نمیکنی بدو دیگه دخترررر دیر شددددد. بلند برای اینک بشنوه گفتم : اومدم ننه. صدای جیغش در اومد : ای خدااااااا من چجوری این بچه و بزرگ کردم آخه ننه دیگه چیه دختررررر. غرغراش روزمو میساخت اصن این دلم میشد یخ در بهشت. کیف و گوشیمو برداشتم و اومدم از غارم بیرون. بدو بدو اومدم سمت پله های فندقی رنگ خونمونو و ویژژژژژژ.....از نرده ها طبق معمول سر خوردم و اومدم پایین که باز صدای مامان خانم در اومد : هزارررر دفعه بهت گفتم از رو نرده ها سر نخور آخرش کله پا میشی بچه! من : ننه چرا انقد حرص میخوری....میبینی که سالم و سر حال جلوت وایسادم. با حرص نگام کرد که فهمیدم بازم کلمه کاربردی ننه جواب داد و تا مرز جنون بردش. آقا کرم دارم دیگه دست خودم که نیست خو. رفتم تو آشپزخونه و سعی کردم گوشیم که داشت خودشو میکشت از زنگای بچه ها رو نادیده بگیرم. حدود یه ربع دیرم شده بود. نگاه کردم دیدم سبزی خانم پشتش به منه. بهتریننننن موقعیت برا کرم ریختن من بود. آروم آروم رفتم پشتش و یهو گفتم : پخخخخخخخخخخخخخخخخخ. جیغش رفت رو هوا و با قهقه من قاطی شد. با دیدن من در حالی که داشتم از خنده تشنج میکردم گفت : وای جنی عزیزم ترسوندیم....البته که هدفت ترسوندن من بود. از کف زمین بلند شدم و اشکامو که حاصل خنده های تراکتوریم بود پاک کردم و رفتم لپشو بوسیدم و گفتم : سبزی خانم جونممم میدونی که من کسایی که دوسشون دارم و اذیت میکنم اگه دیدی یه جا خانومانه رفتار کردم بدون اونا برام پشیزی اهمیت ندارن. لبخند نازی زد که صدای رومخ جینا از پشتم اومد : مردم خواهر دارن ماهم خواهر داریم....جمع کن خودتو ببینم بچه ناسلامتی نوزده سالت شده دیگه شیطونیای بچگیتو بزار کنار....بعدشم صد دفعه بهت گفتم به صبری خانم نگو سبزی خانم. مامان با تاسف گفت : یه گوشش دره یه گوشش دروازه. گفتم : وقتی خود سبزی جونم مشکلی نداره شماها چرا جوش میزنین....خون خودتونو کثیف نکنین فرزندانم. سبزی خانم لبخندی زد و گفت : خانم من با این حرفاش مشکلی ندارم از بچگیش همینطور بوده اتفاقا من خوشحالم میشم. دوباره لپشو یه ماچچچچ آبدار کردم و گفتم : خوب متاستفانه گوشیم داره خودشو میکشه و الان برم دانشگاه لونا به دیار باقی میفرستتم....پس من برم دیگه...تو فاصله نبود من زندگی کنین چون اگه من باشم میشم زندگیتون. جینا : اعتماد به سقفووووو.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
32 لایک
وای نیلوووو ژونممم تو کی داستان جدید گذاشتی من خبر نداشتمممم 🥺!؟ عااااااااااااااالی بود مثل همیشه ❤
پیج strawberry پرید
نمیدونم
خداروشکر
نیلوووو@-@رفتی با یه شروع پر ابهت برگشتیی نمصمصمصمصمصمص از الان دارم برای داستانت ذوق مرگ میشممممپپمصمستبتسکی
خیلییییی خوفهههه^^
منتظر پارت بعدم هستیممم(:✨️💜
راستی نيلو جون،میخواستم بگم که من کلا خیلی سبک نوشتنتو میپسندم و من پارت اول رمانمو نوشتم میشه هروقت که وقت داشتی بخونیشو بهم بگی نظرت چیه؟
چشم عزیرم جتما
پارت بعدی پلیز
وای قلبم خیلی قشنگه
عشگمممم اومدیییییییییییی
نییییییییییییییییییییییییییییلللللللللللللللللللللللللللللللللللللوووووووووووووووووووووو
جونممممممممممممم
عالی بود پارت بعد
عالی بود پارت بعد هم بزار ببینم حدسم درست بود یا نه